برشی از کتاب کبوتر کاغذی:
نرگس لبخند کمرنگی زد. چند لحظه ساکت شد. کمی فکر کرد. به صورت بی بی زل زد و پرسید: «بی بی! خدا همه حرف های تو را میشنود؟»
بی بی دست کشید روی صورت نوه اش و جواب داد: «بله که می شنود.»
نرگس بغض کرد و دوباره پرسید: «خب، اگر خدا خیلی مهربان است، پس چرا دعای ما را قبول نمیکند؟ چرا مرد بارانی نامه ای را که برایش نوشتم، نخواند؟»
زهرا عبدی –
سلام. کتاب عالی بود. هم از نظر تصویرگری، هم نوع داستان و نثر و نگاه نویسنده. موضوع جدید بود و جذاب. تخیل نویسنده را دوست داشتم. ماجراها و اتفاقات جذابی هم داشت.
چهرقانی –
با سلام و عرض ادب.من این کتابو تهیه کردم و برای بچه هام خوندمش.متن روان و ساده.ادبیات مناسب کودک و همینطور جانبخشی و تصوری که تبدیل به داستان شده بود واااقعا عااالی بود.و در پس تمام ویژگی های مثبت این کتاب، روایت هسته اصلی داستان در قالب و فهمی کودکانه ، بسیار عالی انجام شده بود.
از نویسنده کتاب کمال تشکر را دارم.ب امید موفقیت های روز افزون ایشون.
سردبیر (مالک تایید شده) –
سلام و ادب
باعث خوشحالی هست که از کتاب راضی بودین
همیشه موفق باشید