برشی از کتاب آفتاب نیمه شب:
از بستگان امام بود ولی شراب می خورد. رفت قم خانه وکیل امام, راهش نداد. وکیل که رفت سامراء، امام راهش نداد. گریه کرد و دلیلش را خواست. فرمود: ” از سادات بود. باید احترام می گذاشتی.” برگشت قم, رفتار امام را که برایش تعریف کرد گریه کرد. دلش که شکست, شیشه های شراب را شکاند, توبه کرد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.