برشی از کتاب منتظر:
در آن مدت، خوابهایی هم دیدم که استاد من را قبول کردند و گفتند: چرا نمیآیی؟ زود باش، منتظرت هستم…
دل به دریا زدم و رفتم پیش استاد. گفتند: خوب چرا کلاسهای ادبیات انتظار نمیآیی؟ یادت میآید سه سال پیش بهت گفتم که این کلاسها رو بیا؟ امام زمان علیهالسلام رو ببین، درکش بکن و باهاش ارتباط بگیر؟ خیلی مشکلات ما به واسطه امام زمان علیهالسلام برطرف میشه!
قبول کردم و برنامه سهشنبههای من کلاس ادبیات انتظار شد. از همان موقع بود که من شروع تازهای را در زندگی کلید زدم. این کلاسهای استاد محفل و پناهگاه من شد…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.