برشی از کتاب هواتو دارم:
شروع کرد تک تک اعضای خانواده را به من سپرد، خانواده خودش که تمام شد شروع کرد به سفارش اعضای خانواده من،منتظر بودم بین همه این حرف ها سفارشی هم برای خودم داشته باشد ولی چیزی نگفت، همه را که به من سپرد از روی صندلی بلند شد، با همان چشم های اشک بار به مرتضی گفتم: با معرفت پس من چی، منو به کی میسپری؟
لبخند آرامی زد و گفت: نگران نباش، بهت قول میدم، خودم همه جا، همه وقت، هر طوری هم که بشه هواتو دارم…
مهمان –
خواندم، خوب بود و پیشنهاد می کنم….