برشی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم:
آمد و نشست توی آینهبندان چشمهای من. نه لب ساحل بودیم که نسیم بچرخد توی موهایش نه کنار شمشادها که من برایش توی دلم شاه شمشادقدان را ضرب بگیرم و نه صدای مرغهای دریایی میآمد.ما در دهان مرگ به زندگی فکر میکردیم
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.