برشی از کتاب برادر رحی:
سال اول دبستان معلمی داشتیم به نام آقای «وطنی». آدم خوشبرخورد و مهربانی بود. این مهربانی و خوشروییاش، باگذشت چهل و دو سال هنوز در ذهنم باقیمانده است؛ حتی الان که بعضی وقتها یادی از گذشته میکنم، دلم میخواهد از معلم کلاس اولمان به نیکی یاد کنم. از ایشان خبری ندارم، اما اگر هنوز در قید حیات است، خدا حفظش کند و اگر فوت کرد، انشاءالله روحش شاد باشد. نحوه برخورد آقای وطنی سبب علاقهمندی عمیقتر من به درس و محیط مدرسه شد. در آن سالها دخترها و پسرها در یک کلاس مشترک درس میخواندند. دوم ابتدایی یک معلم داشتیم به نام «حسین ثابت» که الان هم زنده است و با او رابطه خیلی خوبی دارم. معلم سختگیری بود و به اجرای تکالیف دانشآموزان حساسیت خاصی نشان میداد. یکبار با تأخیر به مدرسه آمد. بچهها طبق معمول از دیر آمدن او سوءاستفاده کردند و کلاس را روی سرشان گذاشتند. وقتی آقای ثابت وارد کلاس شد، با دیدن شلوغبازی بچهها، همه را جریمه کرد و گفت: «همه شما باید ده بار ازروی درس چوپان دروغگو مشق بنویسید! »
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.