گزیده متن کتاب در پس غبار:
در یکلحظه، تمام دنیا بر سر سارا آوار شد. نفسش گرفت. رنگ صورتش چون مردگان از گور درآمده، پرید. زانوانش سست شد و بیاختیار نشست. وارفته، تکیهبر صندلی داد و بیهیچ کلامی، گوش به سخنان مبهمی که هیچ از آنها نمیفهمید. انگار، سعید میخواست تا به او بفهماند که تو، همان دخترِ زهرهای؛ دختری که هجده سال پیش، به یک زوج هلندی فروختهشده است. آیا به حقیقت او همان دختر است؟ از حیث قیافه که بسیار شبیه به زهره است اما…یاد لحظهای افتاد که عکس زهره را در دست داشت. احساسی عجیب، بندبند وجودش را در برگرفت. احساس قرابت و نزدیکی؛ حس خوش آرامش؛ چنانکه گویی، عکس مادر خود را در دست دارد و به سینه میچسباند؛ اما … اما این غیرممکن است! او فرزند جیکوب راشل و هلندیزاده اصیلی است که با عشقِ به کشورش هلند، بزرگ شده و هیچ کجای جهان را چون موطن خود نمیداند. شاید فرزند زهره، دختر دیگری باشد که ازقضا، او نیز چون سارا، ساکن همین شهر است و چه خوب خواهد بود که اگر با سعید همراه شود و او را بیابد؛ ولی … ولی کدام دختر است اینچنین هم قیافه با زهره؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.