برشی از کتاب آینه مجموعه داستان های عاشورایی:
عاشـورا معرکـهی آزمایـش بـزرگ الهی اسـت و تنهـا کسـانی از ایـن امتحـان سـربلند عبـور میکننـد کـه پیـش از آن خـود را بـرای چنیـن روزی آمـاده کـرده باشـند. برخـی بـا بصیـرت، مشـتاقانه بـه سـوی کاروان امـام(ع) میشـتابند. برخـی دیگـر میداننــد ســعادت ابــدی در گــرو یــاری فرزنــد پیامبــر(ص) اســت، امــا تردیدهــا و تعلقــات، مانــع همراهــی آنهاســت. برخــی دیگــر میداننــد حــق در کــدام ســوی ماجـرا آرمیـده اسـت؛ امـا جـرأت یـاری حقـی را کـه ظاهـراً پیـروز نخواهـد شـد ندارند و از مواجهــه بــا امــام حســین(ع) فــرار میکننــد تــا بهانــهای داشــته باشــند. برخــی دیگـر نیـز میداننـد نبایـد دستشـان بـه خـون فرزنـد رسـول خـدا(ص) آلـوده شـود؛ امـا تقدیـر، ایشـان را در سـپاه عمـر سـعد بـه دام میکشـد!
صدای باد صحرایی در گوشم پیچیده و نیز مویهی زنان بادیهنشین. زنهــا، سیاهپوشــند و دستهدســته میچرخنــد و بــر صورتهــای خــود میزننــد و مرثیــه میخواننــد. ایـن، آییـن سـوگواری روزی اسـت کـه پیشـگویان، خبـرش را از سـالها پیـش دادهانـد. روزیکـه دو خورشـید در آسـمان طلـوع میکنـد. روزیکـه انســانی کامــل بههمــراه یــاوران، ورق تــازهای بــر کتــاب انســانیت میافزایــد.
ای مرکـب، مـرا هرچـه زودتـر بـه منزلـگاه برسـان. بـه مالقـات با مـردی کـه آقایـی و بزرگـی در ذات و نـژاد اوسـت.
چــرا اینهمــه آهســته مــیروی؟ گویــی تــو امــروز بــا قلــب تپنــدهی مــن همــراه نیســتی! گویــی نمیبینــی حلقههــای گردنــدهی زنهــا را و نوحــهای کــه شــوری دیگــر دارد…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.