تنفس در بی نهایت
برشی از کتاب:
– نگرانی در چهره شما نیست، خبر دستگیری علی بن محمد شایعه ای بیش نبود؟ عبدالرحمان سرش را به تأسف تکان می دهد.
– علی بن محمد را در کاخ ایتاخ یافتیم، حتی ابن اورمه داخل دخمه اش در زندان شد.
– علی بن محمد را دیدم، خبر فرمان قتل ایشان را از قول سعيد حاجب به ابوالحسن
رساندم. ابوالحسن با خاطری آسوده گفتند از طرف متوكل به من آسیبی نمی رسد. همه خوشحال می شوند، ابوموسی تحیرش را پنهان نمی کند.
– راستش این حرف را از قول هرکسی به جز ابوالحسن قبول نمی کردم. من میزان عداوت متوکل به علی بن محمد را میدانم و همین طور خوب می دانم محال است صاحب منصبان دارالخلافه چنین فرصتی را از دست بدهند. کینه آنها از ابوالحسن کمتراز خلیفه نیست. راستش رهایی و آزادی علی بن محمد در این
شرایط با واقعیت نمی خواند. زرافی به صحبت ابوموسی توجه ندارد، عبدالرحمان به زرافی نگاه میکند.
– ذهنت درگیر چیست؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.