اسنودن که هفت سال در جامعه اطلاعاتی آمریکا کار کرده بود در این کتاب اعتراف میکند که از کارش برای سازمان جاسوسی و آژانس امنیت ملی آمریکا پشیمان است و حالا همه وقتش صرف این میشود که مردم را از شر آدمی که قبلا بوده حفظ کند. او به گفته خودش در سالهای کارش برای سیا فکر میکرده که دارد برای جهانی بهتر تلاش میکند و حلا اندیشهاش کاملا عوض شده است.
اسنودن خاطراتش را در این کتاب در سه بخش نوشته است و در آن اطلاعات محرمانه زیادی را درباره شیوه عملکردش در سیا و اندیشههای خودش درباره خدمت به کشور و مردم فاش کرده است.
درباره ادوارد جوزف اسنودن
ادوارد پسری نه چندان معمولی بود که در یک خانواده نظامی رشد کرد او ابتدا به ارتش رفت و از خدمت معاف شد سپس خود را به سازمان سیا رساند و بعد از مدتی به واسطه آنچه از اینترنت و کامپیوتر آموخته بود به جایی رسید که امروز او را یکی از نامدارترین هکرهای تاریخ میدانند.
افشاگریهای ادوارد اسنودن از عملیات عظیم جاسوسی و مراقبت در سطح جهانی باعث شد تا به یکی از مهرههای تحت تعقیب تمام نهادهای اطلاعتی آمریکا تبدیل شود.
بنا بر مدارک اسنودن برنامههای جاسوسی آمریکا شامل جاسوسی از مردم عادی و شخصیتها مکالمات تلفنی، ایمیلها و موتور جستجوی اینترنت در تمام کشورها بوده است.
اسنودن امروز در مکانی نامعلوم، در روسیه زندگی میکند.
بخشی از کتاب بایگانی همیشگی
اندک زمانی بعد از اینکه به کرافتن رفتیم، پدرم نخستین کامپیوتر خانهمان را برایمان خرید: یک Compaq Presario ۴۲۵ که در آن زمان ۱۳۹۹ دلار میارزید و البته آن را قسطی و با تخفیف ارتشی خودش خرید. که رفت و با وجود ناراحتی فراوان مادرم، وسط میز ناهارخوری جا خوش کرد. از همان زمانی که سروکلهٔ کامپیوتر در خانهمان پیدا شد دیگر نتوانستند مرا از آن جدا کنند. تا پیشتر از آن، دستکم گاهی بیرون میرفتم و لگدی توی سر توپی میزدم ولی حالا دیگر این کارها بهنظرم ابلهانه میرسید. دیگر همهٔ دنیای بیرون رنگش را باخته و این معنای گستردهٔ دنیای خارج، برایم معنایش را باخته و حالا دنیای وسیعتری را در همان جعبهٔ بیمقدار و کوچک یافته بودم. یک CPU ناچیز ۴۸۶ داشت که ۲۵ مگاهرتز سرعتش بود و سرجمع ۲۰۰ مگابایت فضای هارد دیسک. اما از مونیتورش چه بگویم که رنگی بود: یک صفحهٔ هشت بیتی که یعنی آن هم بیشتر از ۲۵۶ رنگ را نمیفهمید (مونیتورهای امروزی شما چندین میلیون رنگ را پردازش میکنند).
این کامپیوتر رفیقم شد و برادری که هرگز نداشتم و اصلاً عشق اولم. در همان سنی به سراغم آمد که تازه داشتم معنای آزادی را در زندگی درک میکردم و مفهوم وجود چندین وجود مستقل را در یک دنیای واحد. چنان این کشف و شهود برای من عظیم و بزرگ آمد که معنای خانواده و زندگی که پیشتر داشتم دستکم برای مدتی در ذهنم به غبار فراموشی فرو رفت. بهمعنای دیگر، در همین زمان من داشتم نخستین امواج بلوغ را تجربه میکردم. ولی این بلوغی تکنولوژیک بود و تحولات بنیادینی که در من ایجاد کرد، مرا در هرکجا و در وجود هرکسی شکل و پایه ریخت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.