خلاصه مجموعه کتب خط عاشقی :
کربلای جبههها یادش بخیر
مقدمه کتاب را بدون مقدمه در محضر اربابم حسین (علیه السلام) ، پای ضریح ششگوشه، جایی که زیباترین نقطهی عالم است، آغاز می کنم؛
آقا جان! من جا مانده از قافلهی شهدای کربلای ایرانم. در دوران جنگ، رزمنده شجاع و دلیری نبودم، ولی شاید بتوان گفت تماشاگر خوبی از لحظههای ایثار و شهادت فداییهای شما بودم. چه روزها و شبها که لحظههای تنهاییام با شهیدان سپری شد و اینک وجودم لبریز از خاطرات عشق، اشک، سوز و نوحههایشان برای شماست.
برشی از کتاب :
چهار سال مریض بود. کلی دوا و دکتر کردیم فایده نداشت. آخرین بار بردیمش پیش بهترین متخصص اطفال اصفهان. معاینه کرد و گفت «کبدش از کار افتاده. شاید تا فردا صبح زنده نمونه.» پدرش سفره حضرت ابوالفضل (علیه السلام) نذر کرد. آقا شفایش داد. آخرین باری که رفت جبهه، پرسیدم «مادر کی برمیگردی؟» گفت «هر وقت که راه کربلا باز شد.»
عملیات والفجر ۱۰، مسئول دسته دوم گروهان حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بود. شانزده سالگی شهید شد، شانزده سال بعد هم جنازهاش برگشت؛ درست شب تاسوعا. وقتی برگشت اولین کاروان زائران ایرانی رفت کربلا.
راه کربلا باز شده بود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.