برشی از کتاب :
پانزده نفری برای آموزش برده بودندمان دشت عباس؛ مقر واحد تخریب. تمام مدتی که کنار چادرها آموزش میدیدیم، با خودم میگفتم حتما فرماندهی تخریب که این همه از اهمیتش حرف میزنند، یلی است برای خودش!
مسئول دوره آمد پیشمان. یک نوجوان شانزده هفده ساله هم همراهش بود. به نوجوان اشاره کرد و گفت «مسئول تخریب، آقای حمیدرضا محمدی هستن.»
نگاهی به صورت و پشت لبِ سبز شدهی نوجوان کردم و با خودم گفتم «خدا به دادمون برسه با این مسئول تخریب!»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.