برشی از کتاب :
کتفش ترکش خورده بود.
نه عقب میرفت و نه میگذاشت زخمش را ببندیم.
امدادگر را آوردیم و با هزار خواهش و تمنا زخمش را بستیم.
شب آخری که قرار شد خط را تحویل بدهیم، تیر خورد به پایش.
درست نمیتوانست راه برود.
باز هم راضی نشد برگردد.
اصرارهایمان را نمیشنید انگار.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.