برشی از کتاب :
معلوم نبود زیر آن آتش شدید کجا رفته.
دنبالش گشتم.
گوشه دنجی پیدا کرده بود برای خودش.
چفیه را انداخته بود روی سرش و سر به سجده، زار میزد.
نمازش را توی آن وضعیت هر کسی میدید،
میگفت «بوی شهادت حاج ابوالفضل بلند شده.»
چند ساعت بعد که خمپاره سرش را نشانه گرفت، راز سجده آخرش برملا شد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.