برشی از کتاب :
نشسته بودم روی صندلی.
آستینم را زده بودم بالا تا دکتر بیاید.
شب گذشته به هم محرم شده بودیم و حالا آمده بودیم آزمایش.
آمد ایستاد کنارم.
پر چادرم را گرفت.
آرام انداخت روی قسمتهایی از دستم که پیدا بود.
حسین همه چیز تمام بود؛
اما اولین چیزش که به چشمم آمد، غیرتش بود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.