نویسنده کتاب «محمدجواد و شمشیر ایلیا» گفت: این اثر روایت یک ماجراجویی دینی و رویکردی بکر به آموزش قرآن است و تلاش کردهام خلأ جذابیت آموزش را برای کودکان و نوجوانان پر کنم.
کتاب «محمدجواد و شمشیر ایلیا» یک روایت فانتزی از ماجراجویی دینی است و رویکرد تازه و بکری به قرآن داشته و قهرمان داستان (محمدجواد) با ورود به باغ قرآن با شخصیتهای بسیاری آشنا میشود که هر یک از آنها بخشی از وجود او را تغییر میدهند. این کتاب را فاطمه مسعودی به نگارش درآورده و انتشارات کتاب جمکران روانه بازار نشر کرده است.
فاطمه مسعودی، نویسنده «محمدجواد و شمشیر ایلیا»، در گفتوگو با خبرنگار ایکنا درباره هدفش از نگارش این کتاب گفت: گاهی فرد مطلبی را مینویسد که چیزی نوشته باشد و گاهی نوشتن را وسیلهای قرار میدهد تا به اهداف دیگرش برسد. من فکر میکردم روش آموزشی در کلاسهای قرآن با کمبودهایی مواجه است و سعی کردم با آزمون و خطا به این نتیجه برسم که چه روشی درست یا غلط است.
وی افزود: افزودن داستان به روش تدریس قرآن، جزء بهترین روشهاست. به این دلیل که خداوند وقتی در قرآن لازم است موضوعی را به انسان گوشزد یا یادآوری کند، از طریق داستان بیان میکند و من احساس کردم باید از این روش استفاده کنم تا خلأ جذابیت آموزش قرآن را پر کنم و کودکان با قرآن انس بیشتری داشته باشند.
مسعودی ادامه داد: اولین و مهمترین هدفم همین بود و اهداف جزئی خاصی نداشتم که بخواهم ریسک کنم و یکسری خط قرمزها را نیز رعایت کردم و انتظار داشتم بازخوردهایی را دریافت کنم که ضعفهای اثر را بیان کنند، اما چون هدف اصلی برایم مهم بود، از این رو نگارش این کتاب را آغاز کردم.
این نویسنده درباره راهنماییهای کارشناسان دینی و قرآنی گفت: زمانی که این کتاب را مینوشتم، همزمان با اخذ مدرک تربیت معلم قرآن از سازمان تبلیغات اسلامی بود و اساتید بیش از اینکه روش داستانپردازی من را تأیید کنند، آن را نقد میکردند. همین راهنماییها باعث شد که من از مرز باریک روایت داستانی و تحریف عبور کنم، زیرا نسبت به موضوعات دینی عالم نیستم و بعد از نوشتن این کتاب، با چند تن از اساتید مشورت کردم و اثر را قبل از انتشار برای آنها فرستادم و پس از تأیید آنها کتاب را برای انتشار ارائه کردم.
مسعودی یادآور شد: برای نگارش این کتاب ۹ ماه زمان صرف کردم و در این زمینه از تجربیات قبلی نیز بهره گرفتم. البته شرکت در سخنرانیها و مراسم مذهبی و یا مطالعه کتابهای مفاهیم و روخوانی قرآن باعث شد که بتوانم این مطالب را روی کاغذ بیاورم.
.
.
.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «محمدجواد، ایلیا را در دست گرفت. نوری که از ایلیا منعکس میشد، جلوی پایش را روشن کرده بود. کمی بعد از غار خارج شد. آنقدر محو تماشای ایلیا بود که متوجه نشد چطور به تختهسنگ آخر رسیده است. روبهروی دوستانش ایستاد. ذال با دیدن ایلیا انگشت به دهان ماند. باورش نمیشد که اسلحه محمدجواد، ایلیا باشد. اما انگار سلوا و هما منتظر چنین چیزی بودند. هما دست محمدجواد را گرفت و به داخل خشکی آورد.»
سلوا با لبخند گفت: «ایلیا شمشیریه که به هرکسی نمیدن. این شمشیر تواناییهای زیادی داره که فقط صاحبش میتونه اون رو کشف کنه.»
هُما با همان لحن جدی گفت: «بریم سراغ تمرین.»
و هر چهار نفر به سمت اتاق تمرین بازگشتند.
همینطور که میرفتند، محمدجواد خود را به سلوا رساند و آرام پرسید: «هُما خوشحال نشد؟»
سلوا بالش را روی شانهی محمدجواد گذاشت و گفت: «چرا خوشحال شد.»
– اما چهرهاش این رو نشون نمیداد… حتی لبخند هم نزد.
– چون نمیخواست تو احساس غرور کنی. هُما یک بار این کار رو برای بهترین شاگردش انجام داد و نتیجه خوبی نداشت.
شمشیر ایلیا با شمشیرهای دیگه چه فرقی داره؟ این شمشیر از محبت به خانواده پیامبر خدا ساخته شده، هرکسی محبت این خانواده رو در دل داشته باشه، این شمشیر رو بهش میدن.
به اتاق تمرین رسیدند. هُما شمشیر چوبی را به دست محمدجواد داد و شمشیر چوبی دیگری را در دست گرفت و گفت: «خب! حمله کن!»
خسته نباشید مرسی به خاطر این وبسایت زیبا