به بهانه کتاب نخلستانی از فانوس، اولین کتاب داستانی امیرجهانی سراغش رفتیم و درباره همهچیز با او صحبت کردیم؛ از رئالیسم در داستانهای ایرانی تا چگونگی وضعیت داستانهای دینی در ادبیات.
، غزاله و ابودحداح از اهالی حجاز هستند که روایت عشق و عاشقی این دو روایت کتاب «نخلستانی از فانوس» را تشکیل میدهد که البته شخصیتهای صدر اسلام چون امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در آن حضور دارند. شأن نزول قصه در کتاب نیز برگرفته از یکی از آیات قرآن است. سید حسین امیرجهانی کتاب نخلستانی از فانوس را نوشته و انتشارات جمکران آن را چاپ کرده است. خودش میگوید: «چند سال پیش در اثر یک اتفاق با یک فیلمنامه روبهرو شدم و مجذوب متنش شدم، بهطوریکه برای ادامه تحصیلات دانشگاهی با تغییر رشته حقوق وارد دانشکده صداوسیما شدم و رشته ادبیات نمایشی را در پیش گرفتم. این اتفاق ساده سرآغاز ورود من به حوزه نگارش و نویسندگی بود. البته حرفه و تخصص اصلی من فیلمنامهنویسی است و بیشتر در حوزه سینما و تلویزیون فعالیت دارم تا ادبیات داستانی.»
سریالهای «انقلاب زیبا»، «چرخ و فلک»، «تنهایی لیلا»، «حکایتهای کمال»، «پیکسل» و همین اواخر سریال «پدر» از جمله آثاری هستند که امیر جهانی بهعنوان نویسنده یا همکار نویسنده حضورداشته است. به بهانه کتاب نخلستانی از فانوس، اولین کتاب داستانی او سراغش رفتیم و درباره همهچیز با او صحبت کردیم؛ از رئالیسم در داستانهای ایرانی تا چگونگی وضعیت داستانهای دینی در ادبیات.
فضایی که در فصل اول داستان نخلستانی از فانوس با آن روبهرو میشویم، همانچیزی است که امروزه در ادبیات داستانی، بهعنوان رئالیسم اسلامی نامگذاری کردهاند. نظر شما درباره این نامگذاری چیست؟
چه بخواهیم و چه نخواهیم، رئالیسم و واقعگرایی اساس و بنای ادبیات است. از طرفی موضوع ادبیات داستانی و نمایشی، انسان و زندگی است اما تلقی واقعگرایی بهمثابه قول حضرت مولانا است که «هرکسی از ظن خود شد یار من!»، در رئالیسم اسلامی به انسان و زندگی او از بالا به پایین نگریسته میشود. کاراکترهای داستان بهمثابه حلقههایی از یک زنجیره بیپایان کنش و واکنش دارای دریافتهای اشراقی نیز هستند.
فصل افتتاحیه نخلستانی از فانوس هم بر این اساس نوشتهشده است؛ یک پری که در داستان مشهور به پری آبوآتش است، از فرمان الهی تمرد و سرپیچی میکند و باعث کشتهشدن موجوداتی روی زمین میشود. بههمینخاطر از آسمانها رانده میشود. زیبایی ظاهر، شکوه و ابهتش با آن پرهای 70 رنگش را از دست میدهد و روی زمین هبوط میکند. او که یک موجود آسمانی و جوهری بوده، حالا که به زمین تبعیدشده، برای اولینبار روی زمین درد و رنج و سختی را میچشد و تجربه میکند… . به گمانم مخاطب در همین فصل اول و با این شروع با کاراکتر پری همذاتپنداری کرده و همراه میشود.
در اینجا به یک واقعیت عینی که طردشدن یکی از موجودات آسمانی و هبوط آن به زمین است، با نگاه اشراقی پرداختهشده که در ادامه داستان حلقههایی بهظاهر بیربط در این جهان پیدا میشوند و هر چه داستان پیش میرود، ارتباط آنها و حلقههای مفقوده خودشان را نشان میدهند و روابط علی و معلولی شکل میگیرد.
اینکه چنین فضایی را در ادبیات داستانی دینی نوشتید، مایه ترستان نشد؟ مهمترین مساله باورپذیری مخاطب است که اگر آن را قبول نکند، ممکن بود داستانتان به آن سرانجامی که حقش بود، نرسد.
باورپذیری هر اثر براساس منطقهای جاری در جهان آن اثر بررسی میشود. ممکن است یک موقعیت داستانی در یک اثر باورپذیر باشد اما در اثری دیگر شعاری و باسمهای از آب دربیاید؛ به خاطر اینکه منطقهای جهان داستان رعایت نشده است. ازاینجهت باوجود نگرانیهایی که به نظر میرسید، گمان میکنم انتخاب فصل اول و افتتاحیه این کتاب و ماجرای پری و هبوط آن به زمین انتخاب درستی بوده و مخاطب را نیز با خود همراه میکند. مخاطب نسبت به کاراکتر پری در فصل اول حس سمپاتیک پیدا میکند؛ زیرا دقیقا از همان لحظه هبوط پری از آسمان به زمین، حس غریب زمینیبودن را پیدا میکند. بعد از آن هم ماجرای عشق یک دختر رومی به مردی جوان آغاز میشود که غزاله بعد از کشتهشدن پدرش به دست راهزنها به مردی پناه میبرد اما دلباخته او میشود و دلدادگی آغاز میشود. همه ما تجربه کردیم و آن را کاملا حس میکنیم. وقتی از باورپذیری حرف میزنیم، در مورد مخاطب حرف میزنیم. ما از مخاطبی حرف میزنیم که حس دلدادگی غزاله را میفهمد، دوراهی بزرگی که ابودحداح در آن مانده است را حس میکند… .مخاطب با عشق غزاله و ابودحداح و رنج و سختیهایی که این عشق در زندگی و جان ابودحداح میاندازد، زندگی میکند. عشق قصه غریب و بعیدی نیست و در طول تاریخ به یکشکل بوده است.
در این کتاب بحث متابعت از امام زمان(عج) را مطرح کردید، منظورم ماجرای فروش درخت نخل است. چرا از طریق این ماجرا وارد پیروی از امام زمان شدید؟
هیچ مکتبی و هیچ کتاب آسمانی بهاندازه اسلام و قرآن، انسان را دعوت به تعقل و تفکر نمیکند. باوجود این یکی از مهمترین شاخصههای اسلام تسلیم است. پذیرش و تسلیم که البته منافاتی با تعقل و تفکر و تحقیق هم ندارد. وقتی فردی مانند ابودحداح در این داستان به یک باور و یقین صددرصدی رسیده باشد، بهراحتی تسلیم میشود. بهطوریکه حاضر است باغی که پس از سالها تلاش مانند یک بهشت زمینی شده و همه آرزویش را دارند، بهظاهر امر در برابر نسیهای ندیده، معامله کند. همه ما در زندگی روزمره، هرروز دوراهیهایی را تجربه میکنیم و باید انتخاب کنیم. یکی از جذابترین این دوراهیها انتخاب بین عشق و وظیفه است. در نخلستانی از فانوس، ابودحداح در این دوراهی گیر میکند و باید یکی را انتخاب کند، غزاله و عشق آتشینش و یا… ، تفاوت همیشه در همین جزئیات است، برای همین ابودحداح مردی ماندگار میشود؛ چون با شناخت و انتخابش تفاوتها را ایجاد میکند. باغ مشهور و معروفش که زبانزد خاص و عام بوده و حتی در فصل غیرمعمول هم انگور و میوه میدهد را به فرد طماع و بد قصه میدهد، بهطوریکه سورهای درباره او نازل میشود و در تاریخ ماندگار میشود. ابودحداح آدم متفاوتی است؛ متفاوت ازآنچه مخاطب امروزی از توانگران و سرمایهداران اطراف و جامعهاش میشناسد و این همیشه داستان زندگی آدمهای متفاوت است که دیدنی و شنیدنی است، نه داستان زندگی آدمهای عادی.
به نظر شما استفاده از فضاهای ماورائی- منظورم حضور پررنگ ملائک و پریها و دیگر موجودات ماورائی- در داستانهای دینی چه مقدار ظرفیت دارد و چگونه میتوان از آن بهترین بهره را برد؟
متون دینی ما سرشار از موقعیتهای جذاب داستانی است. بسیاری از کتب و منابع دستاول ما ظرفیت دراماتیک بالایی دارند اما ناشناخته و دستنخورده باقی میمانند و این جای گلایه دارد. متاسفانه نویسندگان حرفهای با این منابع بیگانه هستند. از طرف دیگر دوستانی که به این متون دینی اشراف دارند، در مقوله ادبیات و نگارش داستان و فیلمنامه تخصص کافی ندارند. ازاینجهت گاهی ورود چشموگوش بسته به این حوزه باعث تضعیف و تخریب آن متون هم میشود. برای استفاده از این متون باید به هر دو حوزه اشراف داشته باشیم؛ فهم و درک درست از متون دینی در کنار تسلط بر قواعد و ساختار ادبیات داستانی؛ بهعنوانمثال در کتاب نخلستانی از فانوس به جهت اینکه بخشی از موضوع حول محور شأن نزول یک آیه قرآن و کلام پروردگار است، برای روایت این داستان راوی دانای کل در نظر گرفتهشده که این آگاهانه بوده است. گاهی اتفاقاتی در زندگی ما میافتد که گمان میکنیم براساس یک حادثه، شانس یا یک پیشامد آن ماجرا برای ما شکلگرفته، درحالیکه اگر آگاهی و اشراف کامل بر کائنات داشتیم، متوجه میشدیم که خیلی چیزها دستبهدست هم دادهاند تا آن اتفاق ولو بهظاهر یک حادثه برای ما پیش بیاید. در کتاب نخلستانی از فانوس، راوی با اشراف بر همه جوانب امر و با اشراف بر همه کاراکترهای داستان، پردهها را کنار زده و چرخه علی و معلولی ماجراها را جلوی چشم مخاطب و خواننده آورده است.
نکته مهم دیگر، شأن نزول سوره لیل است. چگونه تصمیم گرفتید این ماجرای عاشقانه را به امر قدسیای همچون وحی پیوند بزنید؟
اگر بگوییم خلاقیت یعنی ارتباط یکسری نقاط بیربط به یکدیگر، باید بپذیریم که نخلستانی از فانوس کتابی خلاقانه است. بدینصورت که شأن نزول آیهای از قرآن بهعنوان بنای اصلی داستان در نظر گرفتهشده است. سپس موقعیتهای داستانی دیگر به آن اضافهشده است. بگذارید به شکل دیگری بحث را پیش ببریم. ببینید تخصص اصلی من ادبیات نمایشی است و حرفهام فیلمنامهنویسی. در آثاری که بهعنوان نویسنده یا همکار نویسنده حضور داشتم، در نگارش فیلمنامه از ساختار مدرن استفاده کردهایم. این چیزی است که بیتعارف در آن تخصص دارم. نخلستان فانوس هم چنین ساختاری دارد؛ یک ساختار مدرن که داستان از زمانی نامعلوم شروع میشود. مخاطب با یک پری که هبوطکرده به زمین میآید، او در ادامه با دختری رومی به نام غزاله که به بدیمنی شهره است، روبهرو میشود، مخاطب کمی جلوتر با ابودحداح که مردی جذاب و متمولی که تنها و غمگین است، آشنا میشود، همینطور داستان نخلستان و نخلی که باعث درگیری دو همسایه به نامهای شیث و عمران است، پیش میآید، داستان گمشدن و دزدیدهشدن حسن و حسین و نگرانیها و… ؛ هیچکدام از اینها داستان اصلی ما نیست و همه اینها داستان نخلستان فانوس است.
در این کتاب داستانی شروع میشود و سپس از دل آن، داستان دیگری آغاز میشود و همینطور داستانهای بعدی نوبت بهنوبت از دل هم بیرون میآیند؛ اینچنین داستانها درهمتنیده میشوند و بدون اینکه داستان و قصهای از کادر و ساختار اصلی بیرون بزند، پیش میرود و نهایتا همه قصههای فرعی در یکجا به هم پیوند میخورند؛ گویی همه اینها مهرههای یک نخ تسبیح هستند.
در این ساختار نویسنده بهعنوان دانای کل، همه روابط علی و معلولی که کاراکترها از چرایی و چگونگی آنها بیاطلاع هستند را پیش روی مخاطب میکشد. اینچنین شأن نزول سوره لیل بهراحتی در دل یک ماجرای عاشقانه روایت میشود، بدون اینکه گلدرشت و با مخاطب فاصلهگذاری شود.
به نظرتان با توجه به فضای قصه، نیاز نبود داستان حجم بیشتری داشته باشد؟ طبیعتا بهعنوان یک مخاطب خیلی دوست داشتم از اتفاقاتی که برای پری رخداده بود، بیشتر بدانم. در بسیاری از روایات این فرشته را با نام فطرس میشناسیم اما شما فقط او را پری آبها صدا میزدید.
با شما موافق هستم که این داستان ظرفیت بالایی داشت و میتوانست بیشتر از این بسط و گسترش پیدا کند. در ابتدای امر تنبلی نویسنده را بهعنوان یک بهانه درجهیک از من بپذیرید. البته این بدان معنا نیست که داستان پرداخت مناسبی نشده بلکه شاید به این خاطر است که من یک فیلمنامهنویس هستم و بیشتر از هر چیزی علاقه به صحنه دارم تا تفصیل. به نظر میرسد صحنه و داستان نمایشی با ضربآهنگ و ریتم بیشتری پیش میرود که این مخاطب را اذیت نمیکند.
قصه سریعتر و سلیستر پیش میرود؛ داستان با پری شروع میشود و به ماجرای غزاله میرسد. با کشتهشدن پدر غزاله، اولین گره پیش میآید. عشق و عاشقی اوج میگیرد و گرههای داستان بیشتر میشود و نهایتا در یک اتفاق انفجارگونه، ابودحداح دست به عملی میزند که ترکش همه کاراکترهای داستان و ماجراهای دیگر را تحت تاثیر خود قرار میدهد. همه اینها باید با ریتم خوبی پیش برود که میطلبد به ادبیات صحنه نزدیک شویم تا تفصیل. هرجایی هم که نیاز بوده از مکنونات قلبی شخصیتها، علیالخصوص در فضاهای حسی و عاشقانه آگاه بشویم، بهخوبی فضاها عینیشده تا مخاطب تجسم و ترسیم بهتری از ماجراها و صحنهها داشته باشد.
ماجرای فطرس بالشکسته یکی از جذابترین رخدادها در فرهنگ شیعی است اما در بین کتابهای امروزی، بیان شما کاملاًفانتزی است؛ موضوعی که ممکن است مخاطب گرفتار بدفهمی شود. برای جلوگیری از این بدفهمی، چه تمهیدی داشتید؟
شاید مهمترین دلیلش هبوط و زمینیشدن پری است. توجه داشته باشید که در متن کتاب هم تعبیر به پری شده، «پری آبوآتش»؛ بدینجهت که قطعا این کاراکتر نمیتوانست فرشته باشد. به خاطر اینکه بنا بر عقاید ما فرشته مختار نیست و نمیتواند گناه و تخطی کند. بلکه این کاراکتر میتواند مثلا «جن» باشد اما جن تعبیری نیست که مخاطب را با خودش همراه کند؛ ازاینجهت از آن به پری تعبیر شده است. پری آبوآتش که مثل آدم از فرمان الهی تخطی میکند و به زمین هبوط میکند. اینیک کهنالگو است که مخاطب بهصورت غریزی آن را میفهمد و درکش میکند. بهصورت فطری احساس درونی پری را میفهمد؛ زیرا که خودش نیز فریبخورده و از بهشت راندهشده است. پس با پری درد میکشد. با او اشک میریزد، میخندد و نهایتا با او به آسمان و بهشت بازمیگردد؛ جایی که از ابتدا هم به آنجا تعلق داشته و روزی نیز به آنجا بازخواهد گشت.
* نویسنده : مسعود آذرباد روزنامه نگار
منبع: yon.ir/zMS9d