اخبار

«وقتی بابا رئیس بود» کتاب شد

کتاب بابا رئیس بود منشر شد

داستان نوجوان وقتی بابا رئیس بود بر اساس زندگی شهید علی بیطرفان از سوی انتشارات کتاب جمکران منتشر شد.

به گزارش روابط عمومی انتشارات کتاب جمکران، کتاب «وقتی بابا رئیس بود» که به تازگی منتشر شده است از جمله کتاب‌های ستاد ملی کنگره شهدای استان قم بوده و به همت واحد ادبیات پایداری انتشارات کتاب جمکران، به قلم «تقی شجاعی» نوشته شده و با نثری روان و شیرین شخصیت رئیس آموزش و پرورش وقت قم را از زبان فرزندش مهدی بیطرفان روایت می‌کند.

مهدی نوجوان دانش‌آموزی که هر آنچه از پدر می‌بیند را در دفتر خود به صورت روزنگار مکتوب می‌کند. هر چند شخصیت مهدیِ «وقتی بابا رئیس بود» به شخصیت مهدی بیطرفان فرزند شهید علی بیطرفان نزدیک نیست اما به خوبی داستان را روایت و پیش می‌برد.

کتابی فنی و جذاب

نویسنده کتاب «وقتی بابا رئیس بود استفاده از شخصیت‌های فرعی و خلق ماجراهای خیالی، داستانی جذاب خلق کرده و با انتخاب هوشمندانه زاویه دید و راوی داستان کتابی فنی و جذاب را خلق به رشته تحریر در آورده است. در این کتاب ماجراهای مرتبط با شهید بر اساس واقعیت و برگرفته از مصاحبه با اطرافیان شهید می‎باشد.

«وقتی بابا رئیس بود» حاصل ده‌ها ساعت مصاحبه نویسنده که خود نیز معلم آموزش و پرورش می‌باشد با خانواده، دوستان و همکاران شهید علی بیطرفان است.

دفاع مقدس

شهید علی بیطرفان رئیس آموزش و پرورش شهر قم در سالهای دفاع مقدس همکاری نزدیکی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشته و با شروع جنگ تحمیلی در چهار نوبت در سال‌های ۶۱, ۶۳، ۶۴ و ۶۵ به جبهه اعزام می‌شود. این شهید عزیز علی رغم مسئولیت، بسیار ساده زیست بوده و در زمان جنگ هم علاوه بر اینکه خود در جبهه‌ها حاضر می‌شده بلکه دیگر همکاران را نیز برای حضور در جبهه تشویق می‌کرده است.

این شهید بزرگوار در هنگام حضور در قم در جمع‌آوری کمک‌های مردمی نیز فعال بوده است. ایشان سرانجام در تاریخ ۲۳ دیماه ۶۵ در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل آمد.

برشی از کتاب:

(غلط های املایی تعمدی است. نویسنده در ابتدای کتاب آورده است: «هرگونه غلط املایی ـ انشایی در متن، برعهده راویِ بچه دبستانی است!). ” بابا تریف می‌کند بعد از آنکه معلم شده، آقای اسماعیلی که الان رئیس باباست و سید است و با آخوندها دوست است و هرازگاهی می‌رود برایشان رُوزه می‌خواند، معلم‌ها را جمع می‌کرده در خانه خودش و وقتی ساواک پرسیده چکار می‌کنید، می‌گفته که: «ما داریم درباره مشکلات دانش‌آموزان و مدرسه حرف می‌زنیم». آقای قرائتی را هم که یک آخوند است و بلد است خوب حرف بزند، صدا می‌کرده بیاید خانه‌اش تا به معلم‌ها درس اخلاق بدهد. آقای قرائتی بدون تخته‌سیاه نمی‌توانسته حرف بزند و به معلم‌ها می‌گفته: «شما چطور معلم هستید که در خانه‌تان تخته‌سیاه ندارید؟ من که آخوندم در خانه‌ام سه‌تا تخته‌سیاه دارم».

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *