این روزها که صحبت حمایت از تیم ملی و تولید ملی است، خواندن رمانی که موضوعش در همین رابطه باشد لطف دیگری دارد. «پرواز با پاراموتور رو دوست دارم»، رمانی است به قلم علی آرمین که روانه کتابفروشیها و قفسه کتابها شده است.
عباس قهرمان داستان است، نوجوان یتیمی که هم پدر و هم مادر خود را از دست داده است و روزهای عمرش را در تعمیرگاه اوسجابر میگذراند. عباس که عشق پاراموتور و پروازهای هیجانانگیز رویای هر روزش است ناگهان با مردی آشنا میشود که از دوستان قدیم پدرش است. مرد ناشناس همان روز اول چیزی به عباس میدهد که زندگی او را حسابی تکان میدهد.
آن چیز دربوداغانی که دائما روی اعصاب اوسجابر راه میرود و باعث میشود چپ و راست به عباس گیر بدهد؛ تا آنقدر وقتش را با پایش نگذارد روی یک موتور، یک پاراموتور دربوداغان! که یادگار پدرش و همان مرد ناشناس است.
هرچه عباس با پاراموتور درگیر میشود کمتر به چیزی میرسد اما سرسختی نشان میدهد و همین نظر دخترخالهاش را جلب میکند. مینا که برعکس عباس درگیر درس و مدرسه است به سبک خودش کمک میکند اما غافل از اینکه خود مینا بزرگترین کمک زندگیاش را قرار است از سوی عباس دریافت کند.
علی آرمین، نویسنده جوان حوزوی نهتنها موضوع بکری را انتخاب کرده، آن را در فضایی جدید هم روایت کرده است؛ شهر قم، با تمام ویژگیهای فرهنگی و زیستی. تا پیش از این قم را جور دیگری برایمان تصویر کرده بودند اما نویسنده کتاب، ما را با زاویه دید جدیدی به قم میبرد و ما را در آن میچرخاند. آنجاست که متوجه میشویم قم فقط شهری گرم و خشک در حاشیه کویر مرکزی ایران نیست و در اطرافش مناطقی بهشتگونه هم یافت میشود؛ مناطقی آنقدر مرتفع که حتی برای پرواز با پاراموتور هم مناسب است! درواقع میتوان قم را یکی از شخصیتهای رمان دانست که نویسنده با استفاده بهینه از فن کاشت و برداشت، از حضور مادی و معنوی آن بهخوبی بهره برده است.
اما ربط پاراموتور به حمایت از تولید ملی چیست؟ بعد از خواندن این رمان دقیقا این پرسش مطرح میشود. کجای کارهای عباس به حمایت از تولید ملی مرتبط است؟ یکی از دغدغههای امروز در حوزه ادبیات داستانی خصوصا ادبیات داستانی نوجوانان، صحبت از کارهایی است که در همان حال که شعاری نباشد، ترغیبکننده و انرژیبخش هم باشد. مثال بارزش در این روزهای فوتبالی، ماجرای تیم ملی ژاپن است و اثری که کارتون فوتبالیستها روی مخاطب نوجوان آن روزها انداخته است و کمتر از 9 سال بعد حضور مقتدرانه آنها در رقابتهای آسیایی. نکته خوب «پرواز با پاراموتور رو دوست دارم»، همین مساله است. عباس هیچ ویژگی مثبت خاصی ندارد. وضعیت خانوادگی و مالی او که دائم باعث میشود بهخاطر آن نتواند حرف دلش را به اوسجابر بگوید، اینکه او بچهدرسخوان نیست و در زمینه درسی اصلا آدم باهوشی به نظر نمیرسد اما یک ویژگی مهم دارد؛ از شکست خوردن خسته نمیشود. او از شکست خوردن میترسد و همین باعث میشود تمام تلاشش را با تمام وجود بکند تا بتواند با آن مقابله کند. درجایی قهرمان داستان متوجه میشود قطعهای که به دنبالش میگردد در ایران بهراحتی پیدا نمیشود، از پای نمینشیند و به دنبال آن میرود.
اینجاست که هنر اصلی نویسنده رخ نشان میدهد. علی آرمین توانسته است نهتنها پای مخاطبش را به ماجرایی سرگرمکننده و جذاب بکشاند که همذات پنداری او را هم بگیرد. پاراموتور داشتن و رویای پرواز و کارهای هیجانانگیز، آرزوی اکثر نوجوانان است و کمتر کسی بین آنها پیدا میشود که لذت شنیدن ماجراجویی را دوست نداشته باشد.
از طرفی، در سوی دیگر ماجرا، شخصیت دیگری هم در داستان وجود دارد. مینا، دخترخاله عباس. او نیز همچون عباس، خانوادهای با وضعیت نهچندان خوب، اما خودش هوش سرشاری دارد. حضور یک دختر، نهتنها بار عاطفی داستان را دوچندان کرده است بلکه نشاندهنده این مساله است که جنسیت در تلاش و پشتکار اثری ندارد و مهم روحیه آدمی است که خواهان به دست آوردن موفقیت و پیروزی و بهروزی باشد یا به دنبال زندگیای معمولی همچون ضربان قلب یک ُمرده.
مینا نیز درگیر المپیاد جهانی برزیل است و میخواهد به آن چیزی که حقش است، برسد. مینا همانگونه که صحبتش شد پشتکار فراوانی برای رسیدن به آرزوها و علایقش دارد. اینجاست که الگوی ایرانی– اسلامی پیشرفت از دل داستان بهآرامی و صبوری بیرون میآید. تلاش نویسنده برای تبیین یکی از مهمترین دکترینهای حاضر در جمهوری اسلامی، حتی اگر مخالفش باشیم، بهخوبی باورپذیر شده است و در ناخودآگاه نوجوانی که مخاطب این اثر است بذری را میکارد که میتواند در آینده آن فرد، اثر بسیار زیادی بگذارد.
یک نکته جالب و بسیار مورد توجه در این رمان، نسبت علم و دین است. علی آرمین بهعنوان یک طلبه و شخصیت حوزوی خودش را در فضای داستاننویسی گم نکرده و تمام نیرویی که داشته را در اثرش خرج کرده است تا بتواند وظیفه تبلیغی خودش را نیز به سرانجام برساند. از نمادهای قم، یکی مسجد مقدس جمکران است و ازمعروفترین اماکن مسجد جمکران، چاه عریضه. وقتی داستان به چنین فضاهایی میرسد نه تنها از تبوتاب نمیافتد بلکه اوج میگیرد و جلو میرود. اما این اوج و جلورفتن از جنس سانتیمانتالیسمهای کلیشهای روزمره نیست. عباس به رغم آنکه شخصیتی مذهبی دارد و مقید به حراموحلال، در خانه خدا، دچار تردید میشود و همینجاست که نقش اصلی داستان رو میشود. شخصیتهای دیندار هم دچار تردید میشوند اما نوع مواجهه آنها با این تردیدها و شکهاست که شخصیت و زندگی و سرنوشت آنها را تغییر میدهد.
رمان از جنبههای فرمی هم چفتوبست خوبی دارد. نمیتوان اولین کار یک نویسنده را شاهکار دانست اما بهعنوان اولینکار علی آرمین تکلیف خودش را مشخص کرده است. قصهگویی را وظیفه اول خودش دانسته و بدون پیچوخمهای الکی داستان را جلو برده است. از طرف دیگرعالمانه با انتخاب مخاطب نوجوان، در زبان و بازیهای زبانی زیادهروی نکرده و ماجرا را سرراست روایت کرده است و نهایت تلاشش را کرده تا مخاطب کتاب او را کنار نگذارد. رمان 154صفحهای «پرواز با پاراموتور رو دوست دارم» جزء نامزدهای قلم زرین در بخش نوجوان نیز هست. رمانی که گنجشکهای جمکران، واحد کودک و نوجوان نشر جمکران آن را چاپ و منتشر کرده است.
نوشته مسعود آذرباد