کتاب ستون 1453 که به تازگی توسط انتشارات کتاب جمکران به چاپ رسیده بود، در کمتر از یک هفته به چاپ چهارم رسید.
این کتاب روایتی سیال از گذشته به حال و از واقعیت تا خیال در بستر پیاده روی اربعین است که به دلیل استقبال گسترده اهالی کتاب، در همان روزهای اول ورود به عرضه نشر، برای چهارمین بار چاپ و منتشر می شود.
مسلم ناصری که نویسنده ای تاریخ دان است، در این کتاب تاریخ را دستمایه داستان نویسی اش کرده و از مرزهای مکان و زمان عبور می کند تا به پاسخ هایی برای مسائل روز جامعه خود برسد.
نام این کتاب برگرفته از آخرین ستون از ستون های مسیر پیاده روی نجف تا کربلاست که منتهی به حرم سید الشهدا(ع) می شود و بر این اساس حتی نام کتاب نیز چیزی میان واقعیت و خیال است. چرا که اساساً همچین ستونی وجود خارجی ندارد و اشاره ای است به خود بارگاه حضرت اباعبدالله(ع).
برشی از کتاب:
«دو برادر نگاهی به هم میکنند. گویی میل ندارند چیزی بگویند. گوشیام را درمیآورم و میگویم: «شاید بتوانم با او تماس بگیرم تا زودتر پیدایش کنیم.» وقتی صفحه گوشی را روشن میکنم خم میشوند و با ترس به آن زل میزنند. از آنها شماره میخواهم که عقب عقب میروند و متوجه میشوم که نه تنها از حرفهای من چیزی نمیفهمند بلکه ترسیدهاند…»