آقای سعیدی، چند سال دارید و از کی شروع به نویسندگی کردید؟ «و توی دروازه» چندمین کتاب شماست؟
من متولد مردادِ سال 1370 هستم و 27 سال دارم. کمی سخت است آدم بخواهد تاریخ دقیق نخستین نوشتنهای خود را به یاد بیاورد، چون به نظر من نخستین انشاءهای کودکی ما، همان شروع نویسندگیمان هستند اما اگر بخواهم به نوشتنهای آکادمیکتر اشارهکنم؛ باید به زمستان سال 89 برگردم. آن زمستان داشتم خودم را برای مصاحبه گزینش دانشگاه آماده میکردم. آن زمان یکی از دوستانم به من پیشنهاد داد که با توجه به اینکه این مصاحبه مربوط به رشته دانشگاهی ادبیات نمایشی است، چند داستان کوتاه بنویسم و همراه خودم ببرم.
این پیشنهاد دوستانه، در کنار موفقیت در آن مصاحبه، شاید نخستین خشتهای داستاننویسی را در وجود من بنا نهاد. «و توی دروازه» نخستین کتاب منتشر شدهام است.
چه شد که موضوع دفاع مقدس را انتخاب کردید؟
در همه جای دنیا، موضوع جنگ، یکی از دراماتیک و بکرترین موضوعاتی است که یک نویسنده میتواند به آن بپردازد. جنگ یعنی آژیر قرمز زندگی. یک آنهمه چیز به هم میریزد و این بستری فوقالعاده برای یک نویسنده است تا شخصیتهای خودش را در دل همین بههمریختگی به مخاطب ارائه دهد. بههرحال، کشور ما، در تاریخ نه چندان دور خود، یک جنگ تمامعیار را از سر گذرانده است.
جنگی که بیشک مملو از لحظات طلاییای است که شاید کمتر گفته یا شنیدهشده و باعث تأسف است که خیلی از نویسندگان و هنرمندان بهدلایلی نهچندان منطقی، از آن چشمپوشی میکنند.
متن کتاب تقریباً هیچ ارتباطی با فضای فوتبال ندارد، چه شد که نام «و توی دروازه» را انتخاب کردید؟
البته یکی از کلیدیترین صحنههای کتاب در زمین فوتبال اتفاق میافتد اما میپذیرم که شاید این تأکیدی که بر یک نام فوتبالی میشود، در داستان دیده نمیشود. باید بگویم که همواره انتخاب اسم برای من یکی هیجانانگیزترین قسمتهای داستاننویسی بوده است! و در تمام مدت نگارش یک متن، در گوشهای از ذهنم در حال بررسی و انتخاب یک اسم مناسب برای داستان هستم. نمیخواهم خیلی جزئی و صریح به این نکته اشارهکنم، ولی در همین حد میگویم که در این داستان، گُل زدنِ فوتبالی، تنها یک نماد است.
اگر بخواهید در چند سطر مخاطب را راضی کنید تا «و توی دروازه» را بخواند چه میگویید؟
داستان این کتاب، بر مبنای یک رویداد واقعی است! و باافتخار اعلام میکنم که این نخستینبار است که روایت واقعه روستای ابوحمیظه در قالب یک داستان مدرن، آنهم به زبانی طنز برای نوجوانها ارائه میشود.
بزرگترین آرزوی شما در عالم نویسندگی چیست؟
روایت کردن زوایای کمتر دیدهشده انسانها. ادبیات یعنی لذت. برای مخاطب؛ لذت روبهرو شدن با توصیفات بکر. و برای نویسنده؛ روایتهای تازه. آرزوی من در دنیای نویسندگی، کشف و روایت هزارتوی هیجانانگیز انسانهاست.
شما معلم هستید و با نوجوانان زیاد سروکار دارید، مهمترین نیاز نوجوانان برای اینکه نویسندهها به آن بپردازند چیست؟
نوجوانی یعنی دوران نگرانی! نوجوان، دلتنگ کودکی خودش است و یک دنیا دلهره دارد که در آینده چه اتفاقاتی قرار است رخ بدهد. نوجوان نیازمند دیده شدن است. بارها با دانشآموزانی روبهرو شدهام که حاضر هستند دست به هر کاری بزنند تا فقط چندثانیهای دیده شوند. دنیای نوجوانها همیشه برایم عجیب، جالب و در عین حال مرموز بوده است. یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتی مختص نوجوانان، کنجکاوی است. روح جستوجوگر نوجوان میل دارد به هر چیزی سرک بکشد و اما هنوز به آن بلوغ فکری نرسیده است که تشخیص بدهد کدام علم و کدام حقیقت برای او مفید و کدام یک مضر است. نکته دیگری که حالا به ذهنم رسیده، در رابطه با اعتماد به نفس نوجوانان است. شخصیت نوجوان، پشت آن چهره جوش زده و صدای تغییر کرده؛ بسیار شکننده و حساس است. مکرراً پیش آمده که به دلیلی دانشآموزی را مؤاخذه کردهام و آن دانش آموز به خیال آنکه پیش روی دوستانش ضایع شده است، روزهای زیادی در خود فرو رفته و بالعکس آن هم اتفاق افتاده است؛ دانشآموزی را به دلیلی تشویق کردهامو تا مدتها مشاهده کردهام که در ابرها سیر میکند…!
چقدر احساس میکنید نوجوانها باید با دفاع مقدس آشنا باشند؟
نوجوان وقتی خود را برگ سبز و کوچکی از درخت تنومند کشورش ببیند، احساس شعف میکند.
پیش از این عرض کردم که یکی از خصوصیات بارز نوجوانان، شکننده بودن اعتماد به نفس ایشان است. به عقیده من وقتی با روایتهایی روبهرو شوند که در آن روایت شخصیتی همسن و سال خودشان، کارهای بزرگی انجام میدهد (چیزی که به وفور در جریان دفاع مقدس اتفاق افتاده است)، این قطعاً باعث نوعی خودباوری خواهد شد. خب صد البته که باید این را هم اضافه کنم که این روایتگری باید با نهایت دقت و ظرافت صورت بگیرد. یادمان باشد که گوش نوجوانان از نصیحت و شعار پُر است. ما باید یک داستان جذاب خلق کنیم و نتیجهگیری را کاملاً برعهده مخاطب بگذاریم.
اگر دنیای نویسندهها دنیای متفاوتی هست،چه چیزی باعث میشود نویسنده با مردم متفاوت شود؟
دنیای نویسندهها، همان دنیای مردم عادی است. تفاوت در نوع نگاه به این دنیاست. نویسندگان بزرگ چشمانی تیز و گوشهایی حساس دارند. دقیقاً همان لحظه که یک انسان عادی دارد مو را میبیند، نویسنده به پیچش آن مو خیره شده است. همواره نویسندگان متوجه لایههایی از زندگی میشوند که یا دیگران به آن توجهی نمیکنند یا بهطور کلی آن را نمیبینند. دنیای نویسندهها، همان دنیای مردم عادی است. فقط کمی با جزئیات بیشتر و پرلایهتر.
برای سؤال آخر باید بگویم اگر دوست دارید از این طریق حرفی بزنید که در طول این مصاحبه مطرح نشده و میخواهید مخاطبان بدانند چه میگویید؟
کتاب، بزرگترین و مظلومترین دستاورد تاریخ بشریت است. به عقیده من مسیر خوشبختی انسان معاصر قطعاً از بین صفحات کتابها میگذرد. امیدوارم در کشورمان شرایطی به وجود بیاید که هر چه سریعتر کتابها به سبد خرید خانواده راه پیدا کنند. در پایان دوست داشتم که چند تشکر داشته باشم. از عوامل انتشارات جمکران که میل و عزم نگارش این داستان را مدیون ایشان هستم و از پدر و مادرم، از همسرم، از خانوادهام که تمام دارایی من هستند.
سلام.خواستم بابت وبسایت خوبتون ازتون تشکر کنم و امیدوارم باعث ایجاد انگیزه براتون بشه
اقا لینک مطلبو من پیدا نکردم.میشه راهنماییم کنید؟
تو زمینه ای که فعالیت میکنید جزو بهترین
سایت ها هستید.
بهترین وبسایتی که تاحالا دیدم.ازتون متشکرم