یادداشت

آیا فروختن خرمالو به گنجشک‌ها ممکن است؟

کتاب کتاب خرمالوها

روابط عمومی انتشارات کتاب جمکران: «خرمالوها را به گنجشک‌ها بفروش» نوشته محمد حنیف، داستان زندگی دختر و پسری که است که سرنوشت‌شان به رسم خویشاوندی به نام هم خورده‌ اما طمع و زیاده‌خواهی، این رابطه را وارد چالش‌های جدیدی میکند. چالش‌هایی که همگی از حرام‌خواری و بی‌مبالاتی آدم‌ها سرچشمه می‌گیرد. در این داستان به حکم عشق و طمع شخصیت‌ها، داستان‌های هر کدام را با هم پیوندی می‌خورد و در مسیر جدیدی قرار می‌گیرند…

نرگس روزبهانی، نویسنده و پژوهشگر یادداشتی را با عنوان «آیا فروختن خرمالو به گنجشک‌ها ممکن است؟» نوشته است.

مشروح این یادداشت را در ادامه می‌خوانید:

«جشن نیمه شعبان را می‌توانیم یکی از نمادهای فرهنگی مردم کشورمان بشناسیم چرا که فارغ از عصر و زمانه این جشن در همه جوامع شیعی رواج داشته است.

یکی از سرنوشت سازترین بخش‌های این داستان درست در چنین روزی می‌گذرد. چون این روز، روزی است که ما ایرانی‌ها تلاش می‌کنیم مراسم‌های مهم را با این روز فرخنده مقارن سازیم. روزی که گسترش خیر و نور و رحمت از آن برمی آید. «خرمالوها را به گنجشک‌ها بفروش» رمان قطوری به نظرم می‌آید که خواندش زیاد طول نمی‌کشد.

اوایل حس می‌کنید که نویسنده یک نخ عاشقی داخل کار انداخته تا قلاب بیندازد توی کله‌ی بینوای مخاطب اما خیلی نمی‌گذرد که می‌فهمید *محمد حنیف * خوب رفته درون سر آدم‌ها و همه چیز را دیده و به جای شأن حرف زده و روایت کرده است.

داستان بر سر ریحانه است. دختر نجیبی که در دانشگاه درس می‌خواند و شاید اگر این همه خواستگار رنگ وارنگ سر راه زندگی اش قرار نمی‌گرفت حالا حالاها درسش را تمام می‌کرد. عشق و علاقه‌ی امیریل دریک سو و پسرعمه ی انگلیسی زاده اش از سوی دیگر باعث شده تا لاجرم از مابین اینها یکی انتخاب شود که تلاطم ماجراهایی که نویسنده بر سر راهش گذاشته آرام بگیرد.

«خرمالوها را به گنجشک‌ها بفروش» با الهامی از خذیمه و عکرمه هزار و یک شب کنایه‌ای در خود مبنی بر سو استفاده کردن از فرصت‌ها دارد که در برابر استفاده صحیح از فرصت‌ها قرار می‌گیرد.

داستان داستانِ تضادهاست. هرچقدر که پدر ریحانه با پدر امیریل مشکل دارد؛ عوضش به شوهر خواهرش مدیون است. هرچقدر که امیریل بزرگ زاده است، یغما عقدا حقارت با خودش دارد. آن هم نه حقارتی که از خانه و محل و ریخت و قیافه آمده باشد. حقارتی مضاف بر همه چیز و آنی که از پدرِ پدری برآمده که دخترش را در خلال جنگ به یک سرباز انگلیسی تقدیم کرده. حقارتی که با وجود داشتن نامزد میکشاندش در شاسی بلند یک «شوگر مامی» که به قول اختریان یکی از شخصیت‌های داستان اساساً شاسی بلند مال تازه به دوران رسیده هاست!

درست و پسندیده است اگر بگوییم قصه این رمان؛ قصه‌ی فرصت هاست. آنهایی که در گذرند و آنهایی که از دست رفتنشان خسارت و حسرتی بزرگ در پی دارد.
محمد حنیف توانسته تا با زبان بلیغ و شیوای خود و الهام از تراث قدیمی ادبیات فارسی در دل داستانی پیچیده به مخاطب بفهماند که سرگرانی و قانع نبودن همان گل‌هایی که توی مشتت هست را هم پوچ می‌کند.

روایت چندجانبه به اثر جانی بخشیده که فهم داستان را ساده‌تر کرده و باعث شده تا مخاطب ابعاد تازه ای از درون مایه را کشف کند. اخلاقیات بستر اصلی کار است. وجدان، انسانیت و شرف جای مضامین مالیخولیایی و شهوانی آثار آوانگارد را گرفته است.

نگاه روانشناختی نویسنده به شخصیت‌ها جان داده است. وقتی ما فعل شخصیت را در روایت دیگری می‌بینیم و سپس در اعتراف من راوی علل وقوع آن افعال را می‌شنویم و بعدتر اثرات آن را در قصه‌ی دیگران می‌بینیم زوایای تازه ای از «شخصیت» به دست می‌آوریم. زوایایی که منطق اتفاقات را برای ما معلوم می‌کند.

این اثر خوش خوان و دوست داشتنی به مخاطب خود این فرصت را می‌دهد تا با شخصیت‌ها همذات پنداری کند و سرنوشتشان برایش اهمیت پیدا کند. حجم اثر بر خلاف بسیاری آثار که به اشتباه رمان خوانده می‌شوند استاندارد و درست به اندازه‌ رمان است. *خرمالوها را به گنجشک‌ها بفروش* حرف تازه ای برای گفتن دارد.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *