مژده گل: داستانهایی از زندگی امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه)
مجموعه کتاب داستانی «مژده گل» در بردارنده داستانهای کوتاهی از چهارده معصوم(علیهمالسلام) برای گروه سنی کودک و نوجوان است که به قلم محمود پور وهاب و مجید ملا محمدی به تازگی به چاپ رسیده است.
این کتاب کودکان و نوجوانان را با زندگی امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) در غالب داستان آشنا می سازد.
برشی از کتاب مژده گل: داستانهایی از زندگی امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه):
آسمان پر از گرد و غبار بود. چشم، چشم را نمی دید. باد لرزید و آن چهل نفر نلرزیدند. درخت ها خم و راست شدند؛ اما آنها هر جور بود، به راه خود ادامه دادند. سرانجام آن چهل مرد غریبه، مثل چهل چراغِ روشن، وارد شهر سامرا شدند. در میان آن همه خاک و غبار، سامرا در خواب بود. کوچه ها خواب بودند و آدمها و درخت ها و پرنده ها نیز در خواب. هیچ کس نفهمید آن چهل نفر از کدام دروازه ی شهر گذشتند. گویی مأمورها هم آ نها را ندیده بودند. آنها شب را خانه ی یکی از شیعیان استراحت کردند و فردا صبح، پنهانی و چندتا چندتا، با سر و رویی پوشیده،به خانه ی امام حسن عسکری (علیهالسلام) رفتند. عثمان بن سعید بزرگِ آنها، توی حیاط، منتظر آن سی و نُه نفر دیگر ایستاد، تا سر انجام همه ی آن ها وارد خانه ی امام شدند. آن چهل مردِ دانشمند، از راهی دور به شهر سامرا آمده بودند. آنها نمایندگان امام حسن عسکری (علیهالسلام) در میان شیعیانِ شهرهای دور و نزدیک بودند. وقتی نگاهشان به امام عسکری (علیهالسلام) افتاد، صور تشان مثل گل باز شد و بر لب شان، شاپرک خنده نشست. عثمان بن سعید گفت: «خدا را شکر که این بار هم توانستیم شما را زیارت کنیم! » بقیه هم خدا را شکر کردند…
دینا –
بسیار کتاب عااالی بود 💜 و داستانهای متفاوتی داشت