نمای نزدیک:داستان «بنگ و بنگ و بنگ شکار زرنگ» یک نمایشنامه کودکانه به زبان شعر درباره دوستی و خوبیهای آن است. در این داستان چهار حیوان، کلاغ، موش، لاک پشت و آهو که همگی با هم دوست هستند، به خوبی و خوشی در جنگلی کنار هم زندگی میکنند. یک روز که مثل همیشه میخواهند دور هم جمع شوند و خاطره تعریف کنند، آهو را در جمعشان نمیبینند و بعد از گشتن زیاد لای بوتهها و درختها، متوجه میشوند که آهو در تله یک شکارچی افتاده است. دوستان آهو فوراً دست به کار میشوند و با کمک هم آهو را از دام، آزاد میکنند اما در همین حین، لاک پشت هم که خیلی آهسته راه میرود، شکارِ شکارچی میشود ولی دومرتبه بقیه حیوانات به کمک هم، او را نیز آزاد میکنند.
این داستان به کودک انجام کارهای جمعی را توصیه میکند و ضمن این کارها، او یاد میگیرد که برای حفظ دوستیهایش باید از خود اراده نشان دهد و دوستانش را در وقت نیاز، تنها نگذارد و به آنها کمک کند. مهری ماهوتی همچنین در قصه «بنگ و بنگ و بنگ شکار زرنگ»، کودکان را در موقعیتهایی قرار داده که از بیرونِ جمعهای دوستانهشان، با خطراتی رو به رو میشوند و انگیزه رهایی از این خطرات را در آنها تحریک میکند.
نمای میانی:مهری ماهوتی 26 فروردین سال 1340 در بابل به دنیا آمد. بعد از گذراندن مقطع راهنمایی و دبیرستان به تهران آمد و تحصیل در رشته بانکداری را آغاز کرد اما از آنجا که میانهای با اعداد نداشت، دانشگاه را رها کرد. ماهوتی سپس به صورت جدی وارد عرصه قصهنویسی شد و اولین قصه کودکانه او در «کیهان بچهها» و اولین کتابش به نام « مثل خورشید» در سال 1372 به چاپ رسید.
نمای دور:مهری ماهوتی: نوشتن واقعاً دست خودم نبود. آنقدر شیرین و خواستنی بود که بی¬اختیار با یک دنیا شوق و شور به طرف آن میرفتم و میروم. حس خوبی است. زمان و مکان نمیشناسد. همیشه حضور خودش را ترجیح میدهد و اگر نتواند خلق شود، لج شما را درمیآورد. البته پشتکار مورچهها از من بیشتر است؛ آنها وقتی زمین میخورند گریه نمیکنند، حتا به زمین فکر هم نمیکنند، سریع بلند میشوند و دوباره ادامه میدهند . ولی من… اگرچه درجا نمیزنم ولی غصه میخورم و خجالت میکشم، گاهی هم گریه میکنم… زمان که قلم به دست می¬برم، کودکم، یک کودک با همه خصوصیات کودکانهاش؛ گاهی بازیگوش و شاد، گاهی غمگین و بی¬حوصله، گاهی گرسنه و خواب¬آلود و گاهی هم نق نقو… همیشه به موازات نوشتن مطالعه میکنم. گاهی نوشتن را کاملاً کنار میگذارم و فقط مطالعه می¬کنم. خواندن خیلی اهمیت دارد اما من به هزار و یک دلیل نوشتن را ترجیح میدهم.
از کتاب:
قصهگو:
آهو دوید تولوق تالاق
نشست به پشت اون کلاغ
شکارچی رو که دیدن
جلوی اون دویدن
شکارچی اونها رو دید
کیسه را انداخت دوید
موش که نگاش به کیسه بود
دوید جلو، زودِ زودِ زود
با دندونای ریز و تیز
کیسه را کرد ریز ریز ریز
فراری داد لاکی رو
موش:
زود باش برو قایم شو
قصهگو:
شکارچی آنقدر دوید
تا اینکه شد ناامید
از همین قلم:«چتر گل» (سوره مهر)، «گلبرگی در باد» (سوره مهر)، «خواب ناز غنچهها»، (سوره مهر)، «چشمه ماه»(سوره مهر)، «جنگجویان کوچک»(سوره مهر)، «نماز چشمه پاکیها»(کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)، «آرزوی کوچک» (انتشارات مدرسه) و …
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.