نمای میانی:لکها، لرها و کردها او را با شعرهایش میشناسند. اگرچه دغدغههای کیومرث امیریکلهجوبی از شعر نیز فراتر رفته و میل بازگویی و یادآوری تاریخ و پیشینه اقوامش، او را به تحقیق و پژوهش در این زمینه واداشته است. امیری کلهجوبی مدتی روزنامه نگار بوده و در روزنامه کیهان قلم میزده و سالهای بسیاری نیز در فیلمنامهنویسی فعالیت داشته است. او متولد پاییز سال ۱۳۳۸ در یکی از روستاهای کرمانشاه است.
نمای دور:کیومرث امیری کلهجوبی: از قرنها پیش، دهها و بلکه صدها افسانه، بازمانده از زمانهای دور و دراز، در میان اقوام ایرانی و به ویژه در میان قوم کرد و لکها رایج بوده و سینه به سینه از نسلی به نسل بعد انتقال یافته است. در میان این افسانهها، قصههای کودکانه، هجویات و… نیز وجود دارد که هر کدام به نوبه خود از جایگاه و ویژگیهای خاص و منحصربهفردی در همه زمینههای ادبی، فرهنگی و اجتماعی برخوردارند. گویی این قوم با حفظ و بیان این افسانهها طی قرنهای متمادی، خواستهاند خواستهای درونی و انسانی خود را با زبان افسانه و در هالهای از ابهام و ایهام فریاد بزنند و یا میخواهند نسلهای بعد از خود را با چنین باور و ادب و تربیتی اصولی و انسانی بار بیاورند. محتوای این افسانهها و پیامهایی که در بردارند بیشتر شبیه به مبارزهای طولانی و گسترده با دشمنان انسانیت و عدالت است تا از یاد نبریم که فرزند ایرانی جز به آزادگی و انسانیت نمیاندیشد .
از کتاب: سه برادر هنوز مشغول بریدن سر بزغاله بودند. دختر پادشاه با دیدن کارهای آنها از خنده ریسه رفت و قاه قاه خندید. سه برادر باز هم کارهای خنده دار کردند و دختر پادشاه و کنیزان همراهش باز هم خندیدند. دختر پادشاه که حسابی سر شوق آمده بود، نزد جوانها رفت، دست یکی از آنها را گرفت، به کناری کشید و با انگشت به گلوی خودش کشید و با اشاره و ایهام گفت: «سر بزغاله را باید از اینجا برید؛ از اینجا!» صفحه ۲۰
از همین قلم: مرثیهای برای تو گورستان یخ زده دیوان شعر خریوه
لینک خرید نسخه الکترونیکی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.