
۴۰,۰۰۰ تومان10٪ تخفیف۳۶,۰۰۰ تومان

۱۱,۰۰۰ تومان10٪ تخفیف۹,۹۰۰ تومان
روزگار عسرت
۱۳,۰۰۰ تومان10٪ تخفیف۱۱,۷۰۰ تومان
نمای نزدیک:نیروهای عراقی در طول جنگ، اسرای ایرانی را به دو گروه صلیبدیده و صلیبندیده تقسیم کرده بودند. اسرای صلیبدیده، اسیرانی بودند که نامشان در فهرست صلیب سرخ جهانی ثبت شده بود و اسرای صلیبندیده هم اسیرانی بودند که در نقطه مقابل قرار داشتند و صلیب سرخ هیچ اطلاعی از تعداد، محل نگهداری و سرنوشتشان نداشت. سید ولی هاشمی در این کتاب به سراغ یکی از اسرای صلیبندیده جنگ رفته است. این اسیر با بدنی ورزیده و عضلانی اسیر میشود و بعد از بیشتر از دوسال اسارت به دلیل صلیب ندیده بودن، با بدنی رنجور و تکیده باز میگردد. کتاب «روزگار عسرت» حاصل 19 ساعت مصاحبه و گفتگوی هاشمی با هادی باغبان یعنی همین آزاده سربلند است. راوی با یک مقدمه بسیار کوتاه از زمان و مکان تولدش، به سراغ زمان اعزامش به جبهه رفته و قسمتهای جنگی کتاب سریع آغاز میشوند. باغبان مدتی بعد به خدمت سربازی اعزام شده و حوادث اسارتش مربوط به زمان خدمت اوست. این بخش از «روزگار عسرت» مربوط به دومین فصل کتاب است. بخشهای مربوط به اسارت از فصل سوم آغاز شده و تا پایان کتاب ادامه مییابند. تعدادی از تصاویر هادی باغبان در پایان «روزگار عسرت» درج شده است تا تصویری کاملتر و روشنتر از وی در ذهن خوانندگان کتاب نقش ببندد.
ناموجود
somdn_product_pageنمای میانی:سیدولی هاشمی متولد ۱۳۴۵ در ساری است. در سال ۱۳۶۲ در ۱۷سالگی به جبهه اعزام شد. تا پایان جنگ ۷ بار به جبهه اعزام شد و همزمان دروس حوزوی را تا سطح دو خواند. سپس مدرک کارشناسی خود را در رشته علوم کتابداری و اطلاعرسانی از دانشگاه گرفت. هاشمی از سال۷۷ وارد فعالیت در عرصه ادبیات دفاعمقدس شد و اولین کتابش «یادداشتهای اروند» در سال ۸۰ توسط انتشارات سورهمهر به چاپ رسید.
نمای دور:هادی باغبان سال ۱۳۴۶ در روستای سرخکلا در ۵ کیلومتری ساری متولد شد. او در بهار سال ۶۱ هنگامی که ۱۴ ساله بود و در کلاس دوم راهنمایی تحصیل میکرد، تصمیم گرفت به جبهه برود. وقتی بسیج محل از او رضایتنامه پدرش را برای اعزام به جبهه خواست، رضایتنامهای جعل کرده و با دادن آن به بسیج، اعزام شد.
پس از کشتار نیروهای ایرانی توسط عراقیها، نیروها قصد عقبنشینی داشتند اما باغبان و عده دیگری از رزمندهها گم شدند. غروب روز ۳۱تیرماه ۶۷ هنگامیکه جمع دهنفره رزمندهها به یک شیار در بیابان رسیدند، توسط نیروهای عراقی اسیر شدند. از اینجاست که خاطرات اسارت باغبان آغاز میشود. باغبان در زمان و شرایطی اسیر میشود که عراقیها از ابتدای جنگ، این تعداد اسیر را یکجا اسیر نکردهبودند. در آن زمان تعدادی از لشگرهای ایرانی به محاصره درآمده و از هر لشگر تعداد زیادی به اسارت رفتند. باغبان سرانجام در تاریخ ۱۷ شهریور سال ۶۹ آزاد شد و به وطن بازگشت.
از کتاب:گاهی وقتها از روی تفریح روی صورت اسرا تمرین سیلی زدن میکردند و میخندیدند. گاهی هم به چگونه سیلی زدن همدیگر ایراد میگرفتند، که چرا مثلاً آهسته و یا آرام سیلی میزنید! روش کارشان اینگونه بود: ابتدا سرباز عراقی به یک اسیر چند سیلی محکم میزد، سرباز دیگر میگفت: «لا،لا». منظورش این بود که خوب نمیزنی! خودش به آن اسیر دستور میداد. تا خبردار بایستد. دستهای اسیر را صاف میکرد. بهاصطلاح ورزشکاران رزمی «گارد» گرفته، با تمام قدرت سیلی میزد. صفحه ۱۰۶
از همین قلم: یادداشتهای اروند (سوره مهر) ستاره شمالی (سوره مهر) بچههای قاف(نماشون) آفتاب شمال (نماشون) خیمههای سوخته (نماشون) خادمالزهرا (شوق) بوی تربت (شاهد) لبخند آخر (هزاره ققنوس) معبر هشتم (کنگره بزرگداشت سرداران شهید مازندران) و …
قطع کتاب |
رقعی |
---|---|
رده سنی |
بزرگسال |
تعداد صفحه |
148 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
9786001752353 |
نوبت چاپ |
اول |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.