مرتضی آئینه زندگی ام بود
مرتضی آئینه زندگی ام بود

10٪ تخفیف

بازگشت به محصولات
کتاب ناگفته های جنگ
ناگفته های جنگ

10٪ تخفیف

نیمه پنهان یک اسطوره

10٪ تخفیف

نمای نزدیک:دلی از سنگ می‌خواهد، خواندن «نیمه پنهان یک اسطوره» و گریه را بی‌محابا سر ندادن؛ کتابی که از لطف ژیلا بدیهیان همسر و همدل شهید حاج‌محمدابراهیم همت، و به همت احدگودرزیانی شکل گرفته است.
گفتن از این کتاب، مثل تشریح رنگ‌های بال پروانه است یا توضیح دادن درباره آواز قناری. اما چاره چیست و باید اندکی از زیبایی عاشقانه کتاب را در قالب همین کلمات محدود ریخت: بدیهیان در گفت‌وگو با گودرزیانی، سخن را از آنجا آغاز می‌کند که با بچه‌های واحد جذب دانشگاه اصفهان وارد پاوه می‌شود و شهید همت را می‌بیند. همت دوبار از او خواستگاری می‌کند اما بدیهیان نمی‌پذیرد. با این همه، انگار تقدیر بر این وصلت رقم خورده بوده. چون آنها دوباره در مسیر هم قرار می‌گیرند و نهایتاً 22 دی ماه 1360 به عقد هم درمی‌آیند. ماحصل این پیوند هم می‌شود دو سال و دو ماه زندگی مشترک که البته از این مدت، سردار بزرگ جنگ حتی نمی‌تواند سه وعده غذا در یک روز، کنار خانواده‌اش باشد.
بدیهیان در این کتاب، تصویری غریب از او ترسیم می‌کند؛ مردی که خوف به دل لشکر دشمن می‌افکند، اما در خانه، دل بلورینش لبریز اشک است و مثل بال فرشتگان، زلال و شفاف.
حالا از آن اسطوره، بدیهیان دو فرزند برومند به یادگار دارد و انبوهی خاطره که بیشتر به افسانه می‌مانند؛ اما عین حقیقت‌اند.

در انبار موجود نمی باشد

somdn_product_page
شناسه محصول: 9789649291918 دسته:
توضیحات

نمای میانی: سال 1348 در تهران متولد شد، تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی ادامه داد و روزنامه‌نگاری را نیز در مرکز گسترش آموزش رسانه‌ها فراگرفت. احد گودرزیانی از نوزده‌سالگی به‌عنوان نویسنده و خبرنگار با روزنامه‌ها و مجلات گوناگون همکاری داشته است. وی از سال 1372 به‌عنوان پژوهشگر و نویسنده در حوزه هنری مشغول به کار شد و همچنین از سال 1375 مدیریت داخلی دوهفته‌نامه کمان را نیز به‌عهده داشت.
نمای دور:محمد ابراهیم همت ۱۲ فروردین سال ۱۳۳۴ در شهرضای اصفهان به‌دنیا آمد. سال ۱۳۵۲ دیپلم گرفت و در همان سال هم وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان شد و مدرک فوق دیپلم خود را در سال ۱۳۵۴ اخذ کرد. پس از سربازی به شهر خود بازگشت و مدتی در مدارس راهنمایی شهرضا به تدریس تاریخ پرداخت. در آن دوران کوشید دانش‌آموزان را با افکار امام خمینی آشنا کند و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. فرماندهی لشکر 27 محمد رسول‌الله در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه ظفر در عملیات محرم، فرماندهی سپاه یازدهم قدر در عملیات والفجر مقدماتی و فرماندهی در عملیات والفجر1،2، 3، 4،5 و 6 بخشی از حماسه‌های جاودانی است که با نام بلند شهید حاج محمدابراهیم همت رقم خورده است. در 24 اسفند 1362 هنگامی که همت همراه با معاونش اکبر زجاجی، به خطوط مقدم جزایر مجنون رفته بود اصابت گلوله توپ، به پرواز خونین هر دوی آنها انجامید.
از کتاب:در این صبح آخر، مهدی قوری چینی را برداشت و به مقابل حاجی رفت و شروع کرد به شوخی کردن و گفت: « بابایی… دَ…بابایی…دَ» من دیدم حاجی اصلاً نگاه نمی‌کند. صورتش را برگرداند و بی‌محلی کرد! صدای من در آمد. گفتم« نسبت به من خیلی بی‌عاطفه شده‌ای؛ من هیچ. چرا نسبت به این بچه این‌قدر بی‌عاطفه‌ای؟!» صورت حاجی به طرف دیگری بود و هیچ جوابی نمی‌داد. به طرف دیگر رفتم تا صورتش را ببینم. دیدم همین‌طور اشک از چشم‌هایش می‌ریزد.صفحه 25 و 26
از همین قلم:روزشمار 15خرداد(سوره مهر)، باغ انگور، باغ سیب، باغ آینه(سوره مهر)، به داد ما برسید!(سوره مهر)، یک نفر مثل او(ستاره‌ها)، او که آمد(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

توضیحات تکمیلی
قطع کتاب

پالتویی

رده سنی

بزرگسال

تعداد صفحه

40

ناشر

نویسنده

شابک

9789649291918

نوبت چاپ

دهم

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “نیمه پنهان یک اسطوره”