
110,000 تومان10٪ تخفیف99,000 تومان

280,000 تومان10٪ تخفیف252,000 تومان
بر بلندای حلب
120,000 تومان10٪ تخفیف108,000 تومان
بر بلندای حلب روایتی از مقاومت نیروهای ارتش جمهوریاسلامیایران مقابل داعش است. خاطرات قاسم قاسمی، رزمنده ارتش جمهوریاسلامیایران که در دومین گروه اعزامی ارتش، در اسفندماه سال1394، به عنوان نیروی مستشاری عازم سوریه شد و پس از استقرار در دمشق، به خلصه اعزام شد و در گردان حضرت قمربنی هاشم(ع) ماموریت خود را آغاز کرد. پس از آنکه نیروهای تکفیری از حضور تکاوران ارتش در جنوب حلب مطلع شدند، در 21 فروردین1395 همراه با ادوات سنگین و نیروی انسانی بسیار به مواضع مورد هدایت ارتش ایران، در سوریه حمله کردند.در این عملیات وسیع که چند هزار نفر از نیروهای جبهه النصره و تکفیریها به جنوب حلب انجام داده بودند، تکاوران ایران دلاورانه ایستادگی کردند و سرانجام، این مقاومت منجر به شکست و عقب نشینی تکفیریها شد.شرح خاطرات قاسم قاسمی، ازقبل اعزام تا روزی که به خاک ایران باز میگردد و همچنین خاطرات شهدای ارتش و شرح عملیاتها، در این کتاب به نگارش در آمده است.
موجود در انبار
somdn_product_pageبرشی از کتاب بر بلندای حلب:
اگر میخواهید خاطرات یک رزمنده ارتش را از قبل اعزام به سوریه تا شبهای عملیات در دل تکفیریها تجربه کنید و صدای فریاد داعشیها را در کوچههای برنه و زیتان بشنوید یا در میانه جنگ معنای انتظار و دلتنگی را درک کنید و در آخر از غم شهادت رفیقتان یک شبه موهایتان سفید شود! بربلندای حلب را بخوانید…گزیدۀ متنفرمانده گردانی بودم که یک گروهانم کامل از هم پاشیده بود، گروهان دیگرم هم، مهماتی برای جنگیدن برایش نمانده بود. از فرمانده گروهانم (محسن قوطاسلو) خبری نداشتم و فرمانده محورم هم در یکی از خانههای بینام و نشان روستای برنه، با مرگ دست و پنجه نرم میکرد و نمیدانستم باید خودم را چگونه به او برسانم.دوباره شعار دادن نیروهای دشمن شروع شده بود. صدایشان به حدی نزدیک بود که احساس میکردم داخل کوچه هستند. این حربهی آنها کاریتر از جنگیدنشان بود و در این مواقع ترس را کاملا توی چهرۀ بچهها میدیدم.سریع دست به کار شدم و از صفرزاده خواستم که با صدای شعار، منطقه را به آشوب بکشد. خودم هم بلند شدم و با بچهها شروع کردیم به شعار دادن!نیمی از روستا یک پارچه صدا شده بود و هرچند تعدادمان بیشتر از بیست نفر نبود؛ ولی چون در سنگرهای متعدد و روی ساختمانها مستقر بودیم، صحنهی زیبایی خلق شده بود.صفرزاده به سبک بچههای فاطمی شعار میداد. با صدای بلند و مردانهاش فریاد میزد: “نعرۀ… حیدری” و بقیه با تمام توانشان نعره میکشیدند: “یا علی…!”با کاری که بچهها کردند، صدای دشمن میان نعرههای مردانهی بچههای فاطمی گم شد و به تدریج سکوتی مرگبار روستا را فرا گرفت…
وزن | 465 گرم |
---|---|
ناشر | |
نویسنده | |
قطع کتاب |
رقعی |
تعداد صفحه |
408 |
نوع جلد |
شومیز |
سال انتشار |
1400 |
نوبت چاپ |
دوم |
رده سنی |
بزرگسال |
شابک |
9786227177039 |
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
محصولات مشابه
بزم باران ( خاطرات شهید حبیب لکزایی , دفاع مقدس )
60,000 تومان10٪ تخفیف54,000 تومان
نیمه پنهان ماه 11: میثمی به روایت همسر شهید
20,000 تومان10٪ تخفیف18,000 تومان
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.