ستون 1453

10٪ تخفیف

مسلم ناصری در رمان «ستون 1453» ضمن نقل وقایع تاریخی و بیان حال‌و‌هوای راهپیمایی اربعین در سال‌های اخیر سفری داشته در زمانه «اثیب یمانی» و در امروز ما که در ادامه این دو سفر مکانی و زمانی با هم تلاقی پیدا کرده و نهایتاً در عشق پاگیر خواهند شد.

«در شبی سراسر تب و لرز، راوی از دو جوانی می‌گوید که جنازه پدر را به دوش کشیده‌اند تا به دوستی برسانند که بر بلندای کوهی بر کناره دریایی منتظر است. چنین است سرگذشت نویسنده سرگشته امروز. راوی، سفر خویش را میان واقعیت و تخیل آغاز می‌کند و به 1400‌سال پیش نقب می‌زند و همراه پسران «اثیب یمانی» می‌شود که در زمانه موج می‌زنند و در سفر عشق پای می‌فشرند تا…»

مسلم ناصری پیش از این، داستان موفق «باغ طوطی» را در انتشارات کتاب جمکران چاپ کرده و «ستون ۱۴۵۳» دومین اثری است که از او در این انتشارات منتشر می‌شود. گفتنی است انتشارات کتاب جمکران نخستین رمان درباره پیاده‌روی اربعین با نام «اربعین طوبی» را نیز در سال‌۹۵ روانه بازار کرده بود.

somdn_product_page
توضیحات

برشی از کتاب ستون 1453:

در نجف سرگذشت اثیب و پسرانش را خوانده بودم؛ یعنی سه شب در زیرزمین مهمان پدر این دو جوان بوده‌ام. زهی عالم بی‌خبری! وقتی رفته بودم به زیارت پدرش، سرنوشت او را بر تابلویی خوانده بودم و حالا در عالم واقع با پسرانش روبه‌رو شده‌ام.
سری تکان می‌دهم، ولی نمی‌توانم حرفی بزنم. شگفتی من از آن دو بیشتر است. وقتی به خود می‌آیم که دو جوان تابوت را روی جهاز شتر بسته‌اند و می‌خواهند راه بیفتند. به‌سختی بلند می‌شوم و در کنارشان می‌ایستم.
پسر کوچک‌تر که گویی ترسیده، به چشم جاسوس نگاهم می‌کند. کوله‌پشتی‌ام را جابه‌جا می‌کنم و می‌گویم: «می‌دانید ما با فاصلۀ چند قرن همدیگر را می‌بینیم؟» آهسته زمزمه می‌کنم: «از زمانی که شما راه افتاده‌اید اتفاقات بسیاری رخ داده.»
برادر بزرگ‌تر با ناراحتی می‌گوید: «به گمانم تو جنی، و‌گر‌نه از کجا اسم پدر ما را می‌دانی؟»
سرم را پایین می‌اندازم. اشک در چشمانم حلقه می‌زند و می‌گویم: «چند روز است که من برای زیارت پسر دوست پدرتان در راهم.»
– یعنی تو هم می‌خواهی او را ببینی؟
اشک بر گونه‌هایم جاری می‌شود. صورتم هنوز خیس است و لب‌هایم ترک برداشته. با اندوه برایشان شرح می‌دهم که پس از دفن پدرشان بر فراز تپۀ صفا، دوست او چگونه در مسجد ضربت خورد و کشته شد. بعد از پسرانش می‌گویم که چگونه به شهادت رسیده‌اند. آن‌ها با ناباوری همان‌طور که به شترها تکیه داده‌اند اشک می‌ریزند.
– اگر راست می‌گویی ما را ببر تا ببینیم.
و من از زیر چشم به دو جوان مشتاق نگاه می‌کنم. از سویی می‌خواهند پیکر پدر پیرشان را به دوستش برسانند و از طرفی دوست دارند بدانند که پسر دوست پدرشان چه سرنوشتی داشته است.
با صدایی به خود می‌آیم.
– کمک کنید. این آقا در تب می‌سوزد. دارد با کسی حرف می‌زند. فکر کنم هذیان می‌گوید.

توضیحات تکمیلی
وزن 165 گرم
ناشر

نویسنده

قطع کتاب

رقعی

تعداد صفحه

136

نوع جلد

جلد معمولی

سال انتشار

1402

نوبت چاپ

ششم

زبان کتاب

فارسی

رده سنی

بزرگسال

شابک

978-964-973-532-0

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ستون 1453”