گزیدهای از کتاب «اَدی»:
هیچوقت یادم نمیرود، ما با چه زحمتی پنبه میکاشتیم. وقت برداشت محصول، ارباب میآمد و حاصل دسترنجمان را با خودش میبرد. هنوز این صحنه را بهیاد دارم که بچههای ارباب روی گونیهای پنبه، بازی میکردند و شاد بودند؛ گونیهایی که بهزور از ما کشاورزان گرفته بودند. و ما با چه حسرتی حاصل زحمتمان را تماشا میکردیم.
بعد از انقلاب، دیگر کسی برای خان و بچههایش تره هم خورد نمیکرد. دیگر نوکر خودمان بودیم و آقای خودمان.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.