برشی از کتاب:
کلاغی که روی تنه ی درخت بود، سرش را عقب برد و با سرعت جلو آورد و نوکش را محکم به تنه ی سخت درخت کوبید.
نوکش شکست و کله اش باد کرد و چشم چپش کبود شد!
خسته و پکر از روی شاخه پرید تا به لانه اش برگردد.
نگاهش به دارکوبی افتاد که گوشه ی باغ روی شاخه نشسته بود و زور می زد تا مثل کلاغ ها قار قار کند!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.