
185,000 تومان10٪ تخفیف166,500 تومان

110,000 تومان10٪ تخفیف99,000 تومان
ام علاء: روایت زندگی ام الشهداء فخرالسادات طباطبایی
200,000 تومان10٪ تخفیف180,000 تومان
«ام علاء» مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر او در جوانی از تبریز به نجف اشرف به بهانهی تعلیم در حوزهی علمیهی نجف هجرت میکنند و همان جا ماندگار میشوند. فخرالسادات در نجف به دنیا میآید و در سن سیزده سالگی با آیتالله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج میکند که حاصل این ازدواج هجده فرزند بود. فخرالسادات و سید حسن در خانهی وقفی کوچکی در جوار حرمامیرالمؤمنین(ع) زندگیشان را با عشق آغاز میکنند و حاصل این زندگی میشود ۱۸ فرزند؛ نه پسر و نه دختر.
«ام علاء» زنی بهشدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی میکرد و از آنها دلجویی میکرد در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش میآمد «ام علاء» اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم بر میداشت.
در دوران نخستوزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبهی آیتالله صدر بودند دستگیر و روانهی زندان شدند. حسنالبکر که از خود اختیاری نداشت با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولینبار بود که در نجف خون روحانیت ریخته میشد.
چند روز قبل از اعدام؛ «ام علاء» با پسر و برادرش ملاقات میکند و به آنها وعدهی بهشت و دیدار با امام حسین(ع) را میدهد. بعد از شهادت سه فرزندش «ام علاء» همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانهی زندان شد. به دلیل فعالیتهای سیاسی دیگر پسرانش در ایران بر علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سالونیم در زندان حزب بعث بسر میبردند. در واقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که موفق نشد.
موجود در انبار
somdn_product_pageبرشی از کتاب ام علاء:
عصبانیت مأمور غولپیکر بیشتر شد. باطومش را محکم به چارچوب آهنی سلول کوبید تا شاید ترسی در دل ام علاء ایجاد کند. با صدای بلندتری گفت: «درست جواب بده. پرسیدم کجا هستن؟» ام علاء نگاهش را دوخت به دانههای تسبیح و زیرلب صلواتی فرستاد و بازهم جواب داد: «گفتم که، روی زمین خدا. بگردید، پیداشون کنید.» مأمور تابی به سبیلهایش داد. رگ گردنش باد کرده بود از عصبانیت. انگشت اشارهاش را بالا برد و با تهدید رو بهامعلاء گفت: «انقدر اینجا نگهت میداریم تا یکییکی پسراتو بیاریم، جلوی چشمت اعدامشون کنیم.»
-با دنیایی از دلتنگی خداحافظی کردم و از باجۀ تلفن خارج شدم. جملۀ مامه مدام توی مغزم تکرار میشد. «بعد امك یمه… بعد امك یمه…» برگشتم تهران. از اینکه فهمیدم مادرم از من راضی است، احساس خیلی خوبی داشتم. چند ماهی بود که صدام با ایران وارد جنگ شده بود. جوانان ایرانی به فرمان امام خمینی عازم جبههها شدند. مامه هم همیشه به ما تأکید میکرد که پشتیبان امام باشید و با صدام بجنگید تا اسلام پیروز شود. تمام تلاشمان را برای از بین بردن صدام میکردیم.
-موضوعی که خیلی برایم جالب بود قرآن خواندن خاله بود که روزانه یکسوم قرآن را ختم میکرد. خصوصاً اینکه چند صفحه را به حضرت عزرائیل تقدیم میکرد. علتش را که پرسیدم، گفت: «میخوام با عزرائیل رفیق بشم که راحتتر جونم رو بگیره.»
وزن | 285 گرم |
---|---|
ناشر | |
نویسنده | |
قطع کتاب |
رقعی |
تعداد صفحه |
272 |
نوع جلد |
شومیز |
سال انتشار |
1403 |
نوبت چاپ |
دوم |
رده سنی |
بزرگسال |
شابک |
987-622-285-270-2 |
1 دیدگاه برای ام علاء: روایت زندگی ام الشهداء فخرالسادات طباطبایی
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
محصولات مشابه
تا دانشگاه هویزه
6,000 تومان10٪ تخفیف5,400 تومان
حقوق عمومی؛ دانش نظام ساز: چالش ها -و راهکارهای نظری تحول در حقوق عمومی
17,000 تومان10٪ تخفیف15,300 تومان
سمیرا فاتحی –
من خواندم کتاب بسیار زیبا دلنشین و آموزنده اما ایراد هم داشت