با این کتاب کتابخانهتان بوی نخ معجر و موج فرات میگیرد
محرم که میشود همه آدمها روضه خوانند. پدری که جوان دارد یک جور، مادری که نوزاد توی بغلش وسط روضه تشنه شده یک جور، حتی شاید روضه مردها و زنها گاهی فرق کند. مادرها برای آبله پای دختربچهها روضه بخوانند. مردها برای زرهی که تن رزم آور سیزده ساله مولا نشده است. کربلا پر از روضه است، روضههایی که هزارسال هم که تکرار شوند، هنوز چشمهای خیس زیادی با تکرار اسم حسین دست روی سینه میگذارند و آرام آرام و گاهی بلند بلند گریه میکنند.
« من اگر روضه خوان بودم» مجالی است برای دوباره گریه کردن بر اباعبدالله و همه روضههای زنانهای که کمتر شنیده شده. ملیحه سادات مهدوی، دست مخاطب که نه مستمع را گرفته و برده است گوشههایی از ماجرا که سوز زیادی دارد. بیشتر روضه ها گرهی با حضرت زینب کبری دارد و اصلا مگر میشود از کربلا بگوییم و حرف از عمه سادات در میان نباشد؟ سر همه ماجراهایی که حسین (ع) دارد به او می رسد. روضه از قتلگاه باشد یا گودال زینب (س) هست و چشمهای نم زده اش را به ماجرا دوخته است. او همه جا بوده تا کربلا را آنطور که شایسته است پس از شهادت امام روایت کند. او روایتگر جزییات بیشماری است که « من اگر روضه خوان بودم» تلاش میکند به گوش مستمع برساند. این کتاب را محرم بخرید و بخوانید. روضه به روضه، آدم مگر چقدر فرصت دارد توی این دنیا که محرمهایش را بسوزاند؟ اصلا محرم با یکی دوتا روضه حال آدم خوب خوب نمیشود. باید انگار جوری بشود که دیگر چشم نای گریه کردن نداشته باشد، نفس آدم تنگ شود و دیگر هرکار کند صدای ناله از حنجرهاش بیرون نزند. روضههای محرم اینطور است. اینروزها که مردم ایران داغدار قریب به هزار شهید حملات اسرائیل هستند، روضه شنیدن مثل نفس کشیدن نیازمان شده. ما این غصهها را خیمه حسین نبریم کجا ببریم؟ « من اگر روضه خوان بودم» به همت انتشارات کتاب جمکران پای روضههای کاغذی را به کتابخانه ما باز کرده است. انگار که کل اتاق بوی سیب و موجهای فرات را بگیرد. دیگر کل سال هرجا که کم آوردیم کسی هست که از گوشه کتابخانه برایمان روضه بخواند و نگذارد این اشکها هدر بروند. هم دلی سبک کردهایم هم یادمان آمده «لایوم کیومک یا اباعبدالله».
دیدگاهتان را بنویسید