روزی عثمان بن سعید بن عمری بههمراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور پدرش، امام عسکری(ع) رسیدند تا درباره جانشین ایشان سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری نمایند. وقتی عثمان بن سعید به امام عسکری(ع) گفت: آمدهایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاهترید، از شما سؤال کنیم.
امام فرمود: «آیا میخواهید بگویم به چه منظوری آمدهاید؟» همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه امام فرمود: «آمدهاید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید». همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هرحیث به امام شبیه بود، وارد شد. امام عسکری(ع) ادامه داد: «بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است؛ مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید…».
یک سال پیش از شهادت امام عسکری(ع) پدر، او را بههمراه مادربزرگش به مکه فرستاد تا از چشم مأموران دور بماند. جعفر ، برادر امام عسکری(ع) پس از شهادت امام، ادعای امامت و جانشینی ایشان کرد و میخواست با خواندن نماز بر پیکر امام عسکری(ع) جانشینی خود را رسمیت بخشد، اما ناگهان مهدی(عج) جلوی چشم همگان حاضر شد، جعفر را کنار زد و خود بر پیکر پاک پدر نماز خواند و پس از نماز، از چشم مردمان پنهان شد».
هرکه از غیر او برید، سوی او خواهد دوید و ناز نگاهش را خواهد خرید. قلب منتظرانش تنها و تنها به عشق او میتپید. انتظار کشیدن برای آمدن او سازنده است و پوینده. امید برای آیندۀ تابنده به زندگی حرکت میدهد. مریدان او نوید آمدنش را در آستین دارند و بههمیندلیل، هیچگاه نومید نمیشوند. قرن به قرن جشن آمدنش به تأخیر افتاده… .
پس از شهادت امام عسکری(ع) در سال ۲۶۰ قمری دوره غیبت صغرا آغاز شد و تا سال ۳۲ ادامه پیدا کرد. در این دوره، امام مهدی(ع) از طریق چهار نایب به امور مردم میپرداخت. غیبت صغرا ۶۹ سال به طول انجامید. دغدغهاش این بود: بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر اینکه ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور پیشوایان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین، و نیز امین خداوند بر بندگانش حجت او در جامعه هستیم، حلال و حرام را میشناسیم و تأویل و تفسیر آیات قرآن را عارف و آشنا هستیم.
سفر به سلامت مسافر من! تا تو به خانه برگردی، دلم هزار راه میرود. برای تو هر روز و هر شب صدقه میدهم تا گزندی -زبانم لال- وارد نشود. میدانم که مصیبت کم نمیبینی، نگرانم از سنگینی بلایا که قلب مهربانت را به فشار آورد. عاقبت روزی فرا میرسد که از اوج آسمان فرود میآیی، درحالی که عظمت خدا در وجودت متجلی است.
او در حصار پندار نمیماند؛ حاضر میشود و انکارکنندگانش را خجل میسازد. طالع چشمبهراهان، همیشه روشن است و با طلوع خورشید تعبیر میشود. سرانجام این تکنشینی به همنشینی با او بدل میشود اگر آن پادشه خوبان در شبنشینی گدایانی چون ما مهرورزی کند. رابطه او و مریدانش چنین است: آنها محتاج ویاند و او به ایشان مشتاق است…
آنچه خواندید برشی از کتاب قدمهایش، تازهترین اثر مهدوی انتشارات کتاب جمکران به قلم محمدحسن شاهنگی بود.
دیدگاهتان را بنویسید