ابتلائـات قـوم برگزیده و راه بـرونرفـت از آن
در این نشست، با روایتی تحلیلی از سنتهای الهی، جایگاه قوم برگزیده، پروژه اقامه دین، و رابطه امامت و توحید در تاریخ بشر بررسی میشود. از داستان نوح و هود تا ظهور حضرت حجت، مفهوم “اقامه” بهمثابه ستون تمدن توحیدی معنا مییابد؛ سنتی که تنها با حضور و اطاعت از ولیّ خدا محقق میشود. اگر خواهان نصرت الهی هستیم، باید در میدان اقامه حاضر شویم.
در ادامه متن کامل جلسه و فایل صوتی آن را میتوانید مشاهده بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اندیشکده مهدویت و انقلاب اسلامی آستان مقدس مسجد جمکران تقدیم میکند:
جلسه هفتم سلسله نشست های طلوع تا ظهور
موضوع: ابتلائـات قـوم برگزیده و راه بـرونرفـت از آن
استاد حجت الاسلام والمسلمین قاسمیان
۲۸ بهمن ۱۴۰۳
در عصر حاضر، موضوعات آخرالزمانی نهتنها در گفتمان دینی، بلکه در فضای عمومی و حتی سینمای غربی، بهشکلی برجسته مطرح شدهاند؛ تا جایی که فیلمهایی با بودجههای عظیم نظیر آنچه تحت عنوان گوگ و ماگوگ «یاجوج و ماجوج» قرار است عرضه شود، مستقیماً به این مسائل میپردازند در این میان، ما بهعنوان داعیهداران پرچم حسینی و جریان مهدوی، باید جایگاه خود را به درستی بشناسیم روایات ما، حضرت را با تعبیری چون *الطالع کأنّه حسینی* معرفی کردهاند؛ گویی بازتابی از نهضت عاشورا در قامت یک حجت حاضر در زمان است، ما باید اضطرار حضور حجت را در دنیا داشته باشیم زیرا با بحث قوم برگزیده گره خورده است.
آیه مشهور سوره نمل میفرماید: «أمّن یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء …»، اما غالباً مردم ادامه آیه را فراموش میکنند و ادامه آیمه مهم است: «أإله مع الله قلیلاً ما تذکرون» این بخش پایانی اهمیت بسزایی دارد، زیرا به ما هشدار میدهد که اگر اضطرار حقیقی—یعنی اضطرار به حجت الهی و خلیفه زمان—در جان ما شکل نگیرد، از مسیر توحید حقیقی فاصله گرفتهایم توحید در غیبت حجت.
وجود منجی در هر زمان:
در روایات آمده که حضرت نوح (ع) در واپسین لحظات عمر شریفشان به قوم خود فرمودند: پس از من، قائم و نجاتدهندهای ظهور خواهد کرد. واژهی «قائم» مفهومی عام دارد و تنها به حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف اطلاق نمیشود، بلکه در طول تاریخ پیامبران، برای هر منجیای که پس از دوران انحراف مردم ظهور میکرده به کار رفته است.
حضرت نوح با آن قیام جهانی و عذابی که نازل شد، گروهی از نیکوکاران را باقی گذاشت. اما با گذشت زمان، همان انسانها بار دیگر به دو گروه مستضعف و مستکبر تقسیم شدند، و تاریخ به همان الگوی تکراری خود بازگشت. حضرت نوح به مردم هشدار داد که پس از او وضعیت سختتری در پیش است و آنها را به عهد با منجی آینده—حضرت هود—دعوت کرد. حتی سفارش کرد که این عهد را در جشنهایشان زنده نگه دارند و به یکدیگر یادآور شوند که منجیای به نام هود خواهد آمد.
پس از حضرت نوح، قوم عاد نیز گرفتار عذاب شدند و پس از آن هم افراد نیکسرشت اندکی باقی ماندند، ولی باز همان انحرافات رخ داد. حضرت هود نیز در لحظات پایانی عمرشان از ظهور منجیای دیگر، حضرت صالح، سخن گفتند و عهد وصایت و منجیگرایی دوباره تکرار شد.
این سیر ادامه یافت؛ از حضرت صالح تا حضرت موسی، سپس حضرت عیسی، و در نهایت پیامبر اکرم (ص). و داستان پس از ایشان را هم که میدانید…
قوم برگزیده و سنت استخلاف: از بنیاسرائیل تا امت ابراهیمی
در تاریخ پیامبران، این مفهوم اضطرار به حجت، در قالب *قوم برگزیده* (بنیاسرائیل و بنیاسماعیل) تداوم یافته است سنت الهی چنان است که اگر امتی مسئولیت خود را در قبال هدایت و اقامه توحید به دوش نکشد، خلافت به امت دیگری منتقل میشود—همان سنن استخلاف قوم بنیاسرائیل، با وجود دریافت سنتها و نشانههای الهی، در آزمون ایمان و اطاعت، بارها لغزیدند و تبدیل به شبیهسازی تاریخی برای امت آخرالزمان شدند انگار تاریخ، از مسیر بنیاسرائیل عبور کرد تا سیمولاتوری برای امت محمدی طراحی شود؛ عبرتی زنده برای ما، این تشابه تا جایی پیش میرود که حتی در زمان و نحوه ضربت خوردن و شهادت یوشع بن نون با وصی پیامبر اسلام شباهتهایی دیده میشود؛ گویی تاریخ با ظرافتی عجیب در حال تکرار است گاه انسان درمییابد که اگر بنیاسرائیل در ظلمت تاریخی فرو رفتند، ما نیز اگر عهد خود را با حجت زمان فراموش کنیم، گرفتار همان چرخه خواهیم شد
پروژه اقامه: از بنای کعبه تا برافراشتن تمدن توحیدی
در این بخش میخواهیم توضیح دهیم که چرا این مقطع تاریخی “ویژه” است. در واقع، مثل یک شبیهساز تاریخی، تمام سنتها، آزمونها و وقایع پیشین دوباره تکرار میشوند. اما این بار، خداوند گویی «رکبی» به تاریخ زده است—و البته همین هم بخشی از سنتهای الهی است. سنتی که به آن «استخلاف قوم برگزیده» میگوییم: یعنی اگر این قوم، که حامل پیام و مسئولیتاند، نخواهند پروژه الهی را پیش ببرند، این مأموریت به فرد یا گروه دیگری در همان قوم یا حتی بیرون از آن منتقل خواهد شد. پیامبران نیز از این قاعده مستثنی نیستند؛ حتی اگر حامل «امالقرى» و مرکز علم باشند، اگر مسیر را رها کنند، پروژه به دیگری سپرده میشود.
اما جایگاه حضرت ابراهیم در این منظومه چیست؟ او نه آغازگر شریعت است مانند نوح، و نه پایانبخش آن چون خاتم بلکه ابراهیم صاحب پروژه اقامه است پروژهای که در آن، مفاهیم شریعت از فضای نظری خارج و در قامت تمدن توحیدی اقامه میشوند همانگونه که قرآن میفرماید: «وإذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت وإسماعیل» اقامه در اینجا نه صرفاً بنایی فیزیکی، بلکه بالا بردن شاکله معنوی یک تمدن است؛ پروژه ابراهیمی، نه صرفاً تبیین شریعت، بلکه راهاندازی آن در میدان تمدن است
همانطور که ساختن یک خودرو پایان کار نیست، بلکه آن را باید به جاده انداخت تا حرکت کند، شریعت نیز اگر در میدان اجرا نشود، مأموریت خود را به انجام نرسانده است تعبیر قرآن از «أقیموا الصلاة» دعوت به همین در میدان آوردن است منافق هم ممکن است نماز بخواند، اما آنچه حسین بن علی علیهالسلام را ممتاز میکند، همان عبارتیست که در زیارتش آمده: «أشهد أنّک قد أقمت الصلاة»؛ یعنی نه تنها ادا کردی، بلکه نماز را برافراشتی، به میان جامعه آوردی، در دل نبرد، اقامهاش کردی
اگر حافظ شریعت باشیم، ولی شریعت را در میدان زندگی و سیاست و فرهنگ اقامه نکنیم، گویا آن خودرو را تنها با وسواس ساختهایم ولی هرگز روشنش نکردهایم هدف، اقامه است این همان «ان اقیموا الدین» است که در سوره شوری بر مأموریت ابراهیم و موسی و عیسی علیهمالسلام تصریح شده است
نظام سلطه و مقاومت سبک زندگی توحیدی
در نگاه عمیقتر، دعوای تاریخی میان «قوم برگزیده» و استعمارگران صرفاً بر سر نماز یا اعمال عبادی سطحی نیست. در بسیاری از نقاط جهان، از اروپا گرفته تا آمریکای شمالی، حتی به برگزاری نمازهای پرشور و ساخت مسجد هم استقبال میشود. گاهی حتی خود آنها هزینه میکنند تا جلوهای از دینداریِ فرهنگی حفظ شود.اما مسأله از جایی آغاز میشود که شما مدعی میشوید ربوبیت در تمام شئون زندگی را از جانب خداوند میخواهید اقامه کنید. مسئله از لحظهای آغاز میشود که ما بهجای آنکه تنها بگوییم “خدا هست”، میخواهیم نظام اجتماعی، اقتصادی، سبک زندگی و نگاه به انسان را مبتنی بر توحید بازسازی کنیم.این همان دعواست: اینکه چه کسی میگوید “أنا ربکم الأعلی.” درحالیکه فرعون این جمله را از موضع طغیان میگوید، مؤمنان مدعیاند که پرچم ربوبیت الهی باید در تمام عرصهها برافراشته شود. در غرب، ورود در عرصههای سبک زندگی، اقتصاد، فرهنگ، خوراک و پوشاک کاملاً سازمانیافته است—با سرمایهگذاری، با رسانه، با NGOها، با مکدونالد و پوشش رسانهای و سبکسازی ذهن.ما نیز همین را میخواهیم، اما با پرچم توحید. تفاوت، در جهت و مقصد است.اینجاست که دو قطبی واقعی شکل میگیرد. نه آن دو قطبیهای صوری و سیاسی (مثل اصولگرا / اصلاحطلب) بلکه دو قطبیهای اعتقادی: اهل توحید در برابر نظام سلطه. همان توصیف قرآنی: اشداء علی الکفار رحماء بینهم.
اگر نماز، اذان و روزه فقط در حد رسوم باقی بماند، مشکلی ایجاد نمیشود. اما اگر این شعائر بخواهند نظام زندگی را تحت تأثیر قرار دهند، آنگاه تعارض آغاز میشود. در حقیقت، سکولاریسم آمده است تا دین را در چارچوبی محدود نگه دارد؛ بگوید عبادتت محفوظ، اما در اقتصاد و اجتماع و فرهنگ جایگاهی نداری.
بنابراین، دو قطبیها اجتنابناپذیرند، اما باید واقعی باشند. این دو قطبی واقعی در سنت ابراهیمی معنا مییابند—در پروژه اقامه. کسانی که این پروژه را پیش میبرند، نه قهرمانان هالیوودیاند، نه افسانههای اکشن. بلکه انسانهایی با تربیت ایمانی عمیقاند: ربانیون، حواریون، حلقههای میانی تاریخ. کسانی از جنس حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله، با نگاه استراتژیک و روحی تربیتشده برای اقامه دین.
اینها همانهاییاند که توانایی طراحی و تحقق پروژه ابراهیم را دارند—پروژهای که نه در ویترین، بلکه در میدان زندگی جاری میشود. و اینهمه باز میگردد به اصل سنت الهی در باره قوم برگزیده سنت اقامه، سنت سختگیرانهایست: تازه وقتی خودرو شریعت در جادهی اقامه افتاد، مفاهیمی چون «ترمز»، «شتاب»، و «مانع» معنا پیدا میکند یعنی تنها در مقام عمل است که سختیها، مقاومت دشمن، و سنتهای تمکین یا استدراج بروز میکنند.
نصرت خدا برای اقامه:
نصرتهای الهی، در مدل پیامبران چون نوح، گاه در قالب عذاب نازل میشود—ختم پروندهی اقوامی که با پیام الهی همراه نشدند اما هنگامی که فرد یا جامعهای وارد *میدان اقامه* میشود، نصرت الهی شکلی دیگر میگیرد: سطحی از یاری که فراتر از قاعدههاست قرآن میفرماید: *یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله وابتغوا إلیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله*—گویی میان تقوا و جهاد، حلقهی گمشدهای وجود دارد: *وساطت* انسان کامل این همان واسطهی نوری است که اقامه بدون او محقق نمیشود
از همان نوجوانی ابراهیم، که با بتها درافتاد، سنت اقامه آغاز شد نه فقط تخریب نمادهای شرک، بلکه برافراشتن شریعتی زنده در برابر ظلم و جهل کسانی که در این پروژه وارد میشوند، در زمرهی “عزیزدردونههای عالم” قرار میگیرند؛ همانها که در میدان، نهتنها کار دین را پیش میبرند، بلکه بار ولی خدا را نیز برمیدارند
در داستانی شگفت، نقل است که در قیامت، نوح علیهالسلام برای اثبات انجام وظیفهاش، به پیامبر اکرم پناه میبرد و پیامبر، جعفر و حمزه را برای شهادت به حقانیت او میفرستد این انتخاب، تصادفی نیست جعفر و حمزه نمایندگان روحیهی اقامهاند—کار راهاندازان واقعی در لحظات گرهخوردهی تاریخ
سنت اقامه، سنت تمییز است همانگونه که انسان کامل با ظهور خود صف شیطان را از ملک جدا میکند، سنت اقامه نیز صفها را شفاف میسازد؛ عافیتطلبان و مصلحتسازان را از پیشبرندگان عهد الهی تفکیک میکند آیات سوره شعرا گواه همین معناست: تمام پیامبران، با لحنی واحد، میگویند: *إنی لکم رسول أمین، فاتقوا الله و أطیعون*—اطاعت از فرستاده خدا، شرط ورود به مسیر اقامه است، نه صرفاً ادعای ایمان
شریعت، در مدل اقامه، دیگر پروژهی ساختن ماشین نیست، بلکه به جاده انداختن آن است—حرکت، کنش، کشف موانع و شکست دشمنان اینجاست که وعدههای عجیب الهی واقع میشود همانجایی که یوشع بن نون و کالب، فقط با گفتن «اگر موسی بگوید، ما به دریا میزنیم»، باعث شکافتن دریا میشوند این معجزات، حاصل باورهاییست که در میدان اقامه به نقطهی جوش میرسد
همین قاعده در داستان ابراهیم علیهالسلام جاریست کودکی که در ۱۶ سالگی بتها را شکست، سه ماه در منجنیق قرار گرفت، اما آتش برایش گلستان شد و یا اصحاب کهف که با جسارت گفتند: *ربنا رب السماوات و الأرض* و خدا آنان را در توقار به خواب برد تا روزی بیدار شوند و پروژه را ادامه دهند
کسانی که در پروژه اقامه شرکت میکنند میشوند عزیزدردونههای عالم. شما نگاه بکنید، روایتی هست که ممکنه شنیده باشید، ولی شنیدن مجددش خالی از لطف نیست. روز قیامت، به نوح علیهالسلام گفته میشود: وظیفه تبلیغی را انجام دادی یا نه؟ میگوید: شاهد بیاور. میفرستد پیش پیامبر اکرم. پیامبر، جعفر و حمزه را برای شهادت میفرستد. این موضوع تصادفی نیست.
این شهادت و وساطت، یعنی همان مفهوم واسطهگری در بحث انسان کامل. یعنی تا انسان کامل نیاید، صف شیطان از ملک جدا نمیشود. پروژه اقامه همین است—صفها را تمحیص و تمییز میکند. در آیه معروف، وابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون، بین اتقوا الله و جاهدو فی سبیله یک واسطه لازم است: الوسیله.
سوره صف میگوید: یا ایها الذین آمنوا کونوا انصار الله کما قال عیسی بن مریم للحواریین من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله. این یعنی پروژه اقامه را کسانی به دوش میکشند که حاضرند ولیّ خدا را یاری دهند. سوره شعرا نیز میگوید تمام انبیا، با لحنی مشترک گفتند: انی لکم رسول امین، فاتقوا الله و اطیعون. اطاعت از فرستاده خدا شرط اقامه است.
ولایت، مسئلهای زنده و جاریست. این ما نیستیم که بگوییم چون ولی معصوم غایب است، پس ما کار نداریم. حکومت در قرآن، معصوممحور نیست. ذوالقرنین نه پیامبر بود و نه معصوم، ولی مأمور الهی بود و اقامه کرد. ما باید توپ را به جلو ببریم تا آن ضربه آخر را ولی خدا بزند. اقامه، کار منتظر منفعل نیست.
جعفر و حمزه، عزیز شدهاند چون کار راه انداختهاند. در فتح خیبر، جعفر از حبشه رسید، و پیامبر آنقدر خوشحال شد که نمیدانست برای کدام بیشتر خوشحال باشد: فتح خیبر یا قدوم جعفر. این، یعنی کسی که بار ولی را برمیدارد، عزیز خداست.
در سوره آلعمران آمده: فلما أحس عیسی منهم الکفر، قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله. یعنی وقتی فضا پیچید، یاران حقیقی وارد شدند. مثل همانهایی که گفتند: اگر موسی بگوید، میزنیم به دریا—و دریا شکافته شد.
اقامه یعنی ساختن، یعنی دادن آجر و ملات. اقامه جای تمنا و شعار نیست، جای عمل است. کسانی که وارد این میدان میشوند، پیچیدهترین وعدههای الهی را محقق میکنند. نوجوان ۱۶ سالهای که با اقتدار بتها را شکست، در آتشی که سه ماه برایش هیزم جمع کردند، نسوخت—چون وارد پروژه اقامه شده بود.
امامت، قبله و رمزگشایی از جایگاه تمدنی حج
اگر دقت کرده باشید، اعلام امامت حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف پشت به دیوار کعبه اتفاق میافتد این صرفاً یک «لوکیشن» نیست، بلکه حامل پیامی است بنیادین: امامت از دل توحید زاییده میشود قبله، جایگاه ولادت امیرالمؤمنین است این موضوع صرفاً اتفاقی نیست، بلکه بیانی است از نسبت توحید و امامت قبله به امام تعلق دارد به همین دلیل است که در ایام حج سفارش شده است که به قبله نگاه کنید نه برای تماشای سنگ و نماد، بلکه برای ملاقات با امام حج یعنی دیدار با امام، دستور گرفتن از ولی خداوند میفرماید: *یَأتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ*؛ آمدن به حج یعنی حرکت به سوی ولایت
حضرت امام باقر علیهالسلام فرمودند: اگر حج، به دیدار امام منجر نشود، رفتاریست جاهلی پس اگر در حج صرفاً به انجام اعمال ظاهری اکتفا کنیم، یعنی از کارکرد امامت غافل ماندهایم حج برای آن است که امامت زنده شود
اینکه در نقطهای از تاریخ، یک فرزند اسحاق (اسرائیل) و در نقطهای دیگر، یک فرزند اسماعیل در این قبله به دنیا میآیند، معنا دارد گویی این قبله، میدان تجربه همهی سنتهای امتهای برگزیده است همهچیز اینجا رقم خورده؛ حتی سنتهای عفو و استمهال خداوند به امت بنیاسرائیل، بارها مهلت داد، به خاطر ظرفیتی که در پروژهی بزرگ داشتند نمیشد یکباره نابودشان کرد سنت استبدال هم همینجاست؛ از امت قبلی گرفته میشود، به امت بعدی سپرده میشود و آن قوم، بهجای اینکه همپیمان تمدن توحیدی باشند، میشوند سرسختترین دشمن امت بعدی
و اینجاست که به آیهی آخر سوره حج میرسیم: *وَجَاهِدُوا فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ* اینجا جهاد، صرفاً نبرد نیست «حق جهاده» یعنی خودت را تمامقد در میدان بگذاری، برسی به مرز انفجار وجودی چرا چنین جهادی؟ چون *هو اجتباكم*—شما برگزیده شدهاید این گزینش، تکلیف میآورد نه فقط برای انجام دین، بلکه برای اقامهی آن
این امت، امت ابراهیمی است شما فرزندان پدری هستید که پروژهاش اقامه بود دائماً به شما گفته میشود: *ملة أبيكم إبراهيم* در سوره نحل نیز میخوانید: *واتبع ملة إبراهيم حنيفاً* اصلاً شما از قبل مهر «مسلمین» بر پیشانیتان خورده نمیتوانید بگویید به ما ربطی ندارد مسئولیتی تاریخی و الهی بر دوش شماست
مسؤولیت امت برگزیده در عصر غیبت
امروز، ما مأمور به پیشبرد پروژهای آخرالزمانی هستیم نبرد با طاغوتهای زمان، پروژهی ماست سنتها، همچون قواعد فقهی، به ما امکان پیشبینی میدهند اگر «سنت نصرت» را بشناسی، میفهمی در کجا و چگونه امداد نازل میشود اگر «سنت استبدال» را بشناسی، درمییابی چگونه ممکن است امتی سقوط و امتی دیگر سربرآورد
اشکال برخی از مسئولان ما در این است که این سنتها را نمیشناسند نه اینکه خائن باشند، بلکه قاعدهها را نمیدانند نمیدانند فرق «بدر»، «اُحد»، «احزاب» و «حنین» در چیست و چگونه باید آنها را تحلیل کرد این جهل به سنتها، همان چیزیست که امام خامنهای در دیدار با دانشجویان فرمودند: «اگر کسی بخواهد درست فکر کند، باید قرآن بخواند»
قرآن تنها برای خواندنِ فروع فقهی نیست؛ برای جا انداختن «سیستم عامل» توحیدی است یعنی دستگاهی برای تفکر، برای پیشبینی آینده بر اساس قواعد الهی این سنتها، قواعد حاکم بر تاریخاند، همچون قوانین فیزیک نمیتوان با آنها وارد جدل شد
در میان این سنتها، سنن برگزیدهای وجود دارند؛ مثل قاعده نصرت، قاعده تمحیص، قاعده تراکم هر کدام از اینها، دستگاهی تحلیلی برای درک و اصلاح مسیر جامعهاند—مانند قواعد فقهیهای چون قاعده طهارت یا قاعده فراغ
این سخن شما درباره «قبله»، «قوم برگزیده»، و «اعلان امامت» پرسش از مکان نیست، پرسش از جایگاه معرفتی و تمدنی ماست این قبله، جایگاه حاکمیت امام است مانند این است که به گروهی از دانشجویان بگویی: این دانشگاه مال شماست تا زمانی که دانشجو باشید، دانشگاه متعلق به شماست همین که فارغالتحصیل شدید، دانشگاه متعلق به گروه دیگری میشود
در آیهای که میفرماید: *ادخلوا الأرض المقدسة التي كتب الله لكم*، این وعده برای هر «قوم برگزیده» است، نه لزوماً یک قوم خاص در زمان خاص و اگر این قوم، مأموریت را زمین بگذارد، طبق سنت استبدال، مأموریت از آنها گرفته میشود پروژه متعلق به خداست، نه هیچ قوم خاصی
و هشدار این است: اگر کسی که پروژه را پیش میبرد، از مسیر خارج شد، نهتنها موفق نمیشود، بلکه له میشود مثل یهود که در موقعیتی شیطانگونه قرار گرفتند؛ آزاد در توطئهگری، اما محروم از یاری الهی همانطور که اگر جریان حق درست وارد عمل نشود، باطل از صحنه کنار نمیرود آیهی «قل جاء الحق و زهق الباطل» یک قاعده است، نه یک شعار: باطل تنها وقتی میرود که حق بکوبد، نه فقط حضور داشته باشد این همان است که در سیر قوم موسی دیدیم چون از اجرای مأموریت شانه خالی کردند، چهل سال در بیابان سرگردان شدند و نهایتاً حکومت را گرفتند، اما نه با منطق موسی، بلکه با منطقی دیگر و این تفاوت، هزینههایی در پی داشت
اشکال جریان حق اینه که بعضی وقتها طوری رفتار میکنه که انگار صرفاً با رفتنِ باطل، خودش جا باز میکنه. در حالی که معنا این نیست: اینکه «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید»، یعنی باید زد، و زد که فرشته بیاید، نه اینکه منتظر بشینیم باطل عقبنشینی کنه. قرآن هم همینو میگه—نه اینکه شما بگید “بفرمایید برید کنار”، بلکه باید اقدام بشه، باید نقض شود.
قوم بنیاسرائیل هم همین اشتباه رو کردن. موسی مأموریت الهی را به آنان داد، اما گفتند: «تو و خدات برو، ما نمیآییم». نتیجه؟ چهل سال سرگردانی. کلی کار تشکیلاتی، نزول تورات، دریافت الواح… ولی به وقت گرفتن حکومت، با منطقی غیر از منطق موسی وارد شدند. خداوند هم گفت: اگرچه حکومت را گرفتید، ولی چون مسیر را عوض کردید، به سختی خواهید افتاد (آیات ۱۶۰–۱۶۱ سوره اعراف، ۵۸–۵۹ بقره).
اینجاست که میفهمیم مهدویت بحثی مبنایی و پیچیده است، نه صرفاً شعارهای شاعرانه یا توهم «یارِ من» بودن برای امام زمان. مسئلهی قوم برگزیده آنقدر مهم و جذابه که باید تبدیل بشه به درسنامه، پادکست، محتوای آموزشی… تا طلاب واقعاً بفهمند مهدویت یعنی چی و چطور باید از دل پروژه اقامه، آینده رو ساخت.
ما را میتوانید در کانال ایتا دنبال کنید
دیدگاهتان را بنویسید