در بخشی از کتاب قصه های نهج البلاغه 2 می خوانیم:
از غذا ها ،به کباب آهو و ماهي بريان شده،عشق زيادي داشتي .يادت هست گاهي بوي آن غذاها به خانه ي همسايه ي فقيرت مي رفت و آنها را آزار مي داد ؛اما تو مي خنديدي و مي گفتي :چشم شان کور !خودشان به فکر پول و درآمد باشند تا به اين روزگار دچار نشوند اما…هروقت پا به مسجد مي گذاشتي ،صداي ناله ات به هوا برمي خاست.امان از اين روزگار بي مروت …!اي لعنت بر اين دنياي بي خاصيت …!خاک بر سر اين پول و زندگي و خوردني ها…!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.