زاغی هنوز نرسیده بود به پل قدیم که سایة پیرمردی
سیاهپوش را، که حلقههای دود بالای سرش مثل کُپّة ابر جمع
شده بود، دید. دوچرخه را سپرد به هانی و درحالیکه نفسنفس
میزد لب جدول نشست و به او نگاه کرد که با سرعت از کنار
پیرمرد گذشت و موج دود را از فراز سر او پخشوپلا کرد.
پیرمرد آخرین پک را به سیگار زد، دانههای خاکستر را از
لباس تکاند، و پس از نگاهِ عمیق به شط با شانههای افتاده و
تکانِ سری برای زاغی به سمت پارک به راه افتاد.
- شما نمی توانید "پرسش ها و پاسخ های دانشجویی 11: عرفان و عشق" را به سبد خرید خود اضافه کنید، این محصول در انبار موجود نیست.
-10%اتمام موجودیمحمدرضا آریان فر
توضیحات
توضیحات تکمیلی
رده سنی |
بزرگسال |
---|---|
تعداد صفحه |
112 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
978600032794 |
نوبت چاپ |
اول |
نظرات (0)
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “زاغی” لغو پاسخ
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.