در مقدمه کتاب «بهشت تخریب» میخوانیم: «نه تنها برای من که برای بسیاری از بچههای جبهه، آقا مرتضی مترادف با گردان تخریب است و برای تخریبچیها، مرتضی یعنی نمودار سختی همراه با معنویت جبهه. پس رسیدن به گنج نامکشوفی مثل مرتضی نادرمحمدی، بیان خاطرات نسلی است که سختترین گرههای آوردگاه رزم، با دست همت آنان باز میشد. نوجوانان و جوانانی که مرگ را به بازی گرفته بودند و قبل از رسیدن به میدان مین با هم میخواندند که: «ننهم میگه جبهه نرو، جبهه میری بسیج نرو، بسیج میری جلو نرو، جلو میری تو خط نرو، تو خط میری تخریب نرو، تخریب میری رو مین نرو، رو مین بری هوا میری، نمیدونی تا کجا میری»
برخلاف بسیاری از راویان بدقلق، راضی کردن آقا مرتضی برای گفتن خاطراتش کار دشواری نبود. اما او یک شرط اساسی داشت که برای یک غیر تخریبچی مثل من، دشوارتر از زدن معبر و عبور از میدان مین بود. شرطش این بود: «همه اتفاقات تخریب در هشت سال دفاع مقدس از زبان همه بازماندگان تخریب روایت شود و من یکی از آنان باشم.»
این کتاب پس از دو سال مصاحبه، تدوین و نگارش به سامان رسید. نویسنده در مقدمه کتاب به شیوه مصاحبه تاریخ شفاهی خود با این راوی اشاره میکند و مینویسد: «مرتضی از تهران به همدان میآمد و قبل از مصاحبه، عکسهای همرزمان تخریبچی شهیدش را مقابلش میگذاشت. گویی که قرار است برای آنها درد دل کند. از هر شهیدی که خاطره میگفت، گریه میان کلماتش فاصله میانداخت و من بیشتر و بیشتر به آن نگاه ژرفاندیش حاج مهدی کیانی میرسیدم که: «اگر از مرتضی بنویسی، از همه نوشتهای.»
«بهشت تخریب» در 10 فصل «میرزاکوچک ملایر»، «مشق جنگ»، «پاهای بیقرار»، «گروه پاپتی»، «شبیه گودال قتلگاه»، «بهشت تخریب»، «بمبهای متحرک»، «کربلای شلمچه»، «ردپابرهنهها» و «روزهای آخر» تدوین شده است و در خلال آن، تصاویر، اسناد و پینوشتها، متن را کامل کردهاند.
برشی از کتاب :
هر طرف را نگاه می کردم پیکر شهیدی افتاده بود، تصویر گودال قتلگاه سیدالشهدا علیه السلام که در روضه ها شنیده بودم، برایم تداعی شد. یک آن فراموش کردم که برای برش و انفجار جاده به جزیره مجنون آمده ام. باید جاده را به شکلی برش می زدم که موج انفجار، پیکر شهدا را داخل آب نیندازد.
روی عرض هشت متری جاده به فاصله هر دومتر یک “خرج گود” گذاشتم. رو به شهدا و پشت به عراقی ها نشستم و انفجار اول را زدم. حالا باید گونی های “پودر آذر” را داخل چاله ها برای انفجار اصلی می ریختم.
تک تیر انداز دشمن برای زدن من از فاصله بیست متری کار دشواری نداشت. دو سه تیر، وزوز کنان از کنار سرم گذشت. ناگهان احساس کردم چیزی مثل پتک بر سرم کوبیده شدو خون از سر تا پیشانی ام دوید…
- شما نمی توانید "بابای توی قاب" را به سبد خرید خود اضافه کنید، این محصول در انبار موجود نیست.
بهشت تخریب
65,000 تومان 58,500 تومان
«بهشت تخریب» نوشته سردار حمید حسام به خاطرات مرتضی نادرمحمدی، معاون گردان تخریب، لشکر 32 انصارالحسین یا به تعبیر همرزمانش، شکارچی گردن کج، فرمانده جلوتر از فرمانبر، معبرگشای پابرهنه، تخریبچی روضهخوان میپردازد.
این کتاب دریچه ای به دنیای بهشت گونه تخریبچیان کم سن و سال باز میکند آنان که یکی از پر مخاطرهترین واحدهای رزمی را برگزیده بودند.
خاطرات مرتضی نادر محمدی تنها روایت او نیست؛ بلکه آینه تمام نمای نسلی است که منظومه ای از حماسه و عرفان را وسط میدان مین از فاو تا مجنون و شلمچه در جنوب تا مهران و میمک و ماووت در غرب آفریدند.
نسل عارفان پانزده ساله؛ نسل آنان که اساس تخریب را تخریب هوای نفس میدانستند، نسل پا برهنه های جنگ، همانهایی که همچون اربابشان در گودی قتلگاه در خون خود قلتیدند.
موجود
وزن | 592 گرم |
---|---|
رده سنی |
بزرگسال |
قطع کتاب |
رقعی |
سال انتشار |
1399 |
نوع جلد |
شومیز |
تعداد صفحه |
544 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
978-622-7177-13-8 |
نوبت چاپ |
اول |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.