اردویی که خاطره ساز شد. نخبه های موسسه شهید کاظمی عازم مشهد الرضا شدند تا روایتی خواندنی به یادگار بگذارند.
برشی از کتاب:
بالاخره با هزار بدبختی آمدیم توی سالن. حالا خوب است هزار مدل از انواع کارت های سبز و زرد و آبی داشتیم وگرنه مثل آن آدم ها پشت درهای بسته گیر بودیم. از اولش دم خدا گرم.
عجب کلاسی دارد، بابا دادگاهی است برای خودش!!!
آدم مجرم هم که می شود باید بین المللی باشد.
حسابی شلوغ است و همه را بعد از ورود از در با هزار و یک دلیل و مدرک باز از ایکس ری و شنود یاب و همه چی یاب رد می کنند و تا فیها خالدونش را می گردند. یک محفظه شیشه ای ضد گلوله جایگاه شاهدان است.
این وسط بیشتر از همه پدر و مادر یکی از شاهدان حسابی ناله و فریاد می کنند، می گویند از سر نوشت بچه شان هیچ اطلاعی ندارند.
دادگاه پر از آدم های رنگ و وارنگ است. از آن آدم ریشی های با چفیه گرفته تا زن های فمنیست ایرانی مقیم اروپا و سیاه پوستان انجمن های مخالف تبعیض نژادی تا یکسری بچه مدرسه ای دختر و پسر که انگار آمدند اردو و البته یکسری خانواده هایشان. از متهمین هم هنوز خبری نیست.
وسط این شلوغی و هیاهو صدای داد و فریاد زنی بیشتر از همه به گوش می رسد که البته بخاطر توجه بیشتر خبرنگارها شده یک سوژه خبری و تا جایی که من فهمیدم بچه شان یکی از قربانیان توطئه بوده است و ناپدید شده است و تا کنون هیچ خبری از او ندارند از همه بدتر اینکه بچه شان دختر است و گم شدن دختر در ایران یعنی ماجرایی ناموسی!!
همه دارند آماده می شوند زمان رسمی شروع دادگاه را 10 اعلام کرده بودند و الان به ساعت من ساعت از 10:30 گذشته است از اروپایی ها تاخیر بعید است ولی احتمالا تاثیر حضور زیاد ایرانی ها در دادگاه است و زمان ارزشش را از دست داده است!! از این جا به بعد سعی می کنم مکالمات دادگاه را هم تا حد امکان بدون نقص بنویسم. بعد می شود از زاویه های مختلف نقدشان کرد و کلی مقاله جنجالی در آورد. یعنی بگویی نگویی یک مجموعه مقاله داغ برای یکی دو ماه خواهیم داشت البته بسته به حاشیه ها و فضای بین المللی و دادگاه تجدید نظر دارد اگر کار به آنجا ها بکشد.
منشی دادگاه اعلام می کند: به احترام قاضی همه قیام کنند.
همه بر می خیزند ….
هرکتابی را قصه ایست؛ یادت باشد شاید قصه ی بعدی، زندگی ات را متحول کند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.