برشی از کتاب دوازدهم:
نمیدانم تکلیفم با مردی که هم تاریخی است هم معاصر، چیست؟
چگونه میتوان با شخصیتی چنین که موجودیتش در بستر زمان ادامه پیدا کرده و مثل هر بشر دیگری با طول عمری هفتاد-هشتادساله در تاریخ متوقف نشده است، کنار آمد؟ منظورم کنارآمدن یک نویسنده در پرداخت شخصیتی است که هرچند فرازمانی است، اما در میان انسانهای زمانگرفته زندگی میکند و تجربهای منحصربهفرد دارد.
شاید عمری چنین طولانی به نظر دوستداشتنی بیاید، اما سخت است، به نظر من البته. چگونه سخت نیست در جایی که هر روز شاهد مرگ کسانی است که با آنها…
پدرم که عمرش را داد به شما، من به حضور مادرم متکی شدم و وقتی پیمانۀ عمر مادرم لبریز شد، در برابر دیدگان حیران دیگران، چند روزی با اتکا به عصای پدرم که این اواخر در دستان مادرم بود، راه میرفتم. احساس اینکه کمرم مثل کمر پدرم درد میکند، احساس اینکه زانوهایم از شدت دردی که در زانوهای مادرم بود، ترک برداشتهاند، از پا انداخته بودم!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.