برشی از کتاب شیر دارخوین:
صدای در بلند شد. مادر چادرش را سر کرد، دمپاییهایش را تابهتا پوشید، لنگه در باز بود، عطر جواد میآمد، عطر موهایش، عطر لباسهای اتوکشیدهاش. نشسته بود روی موتور، فرهایش را مرتب کرده بود، ساعت به دستش بود، آستینهایش را تا زده بود. پیراهین آبی آسمانی و شلوار لی سرمهای به او میآمد. لبخند میزد، از همان لبخندهای شیرین همیشگی. مادر دوید، ایستاد جلوی در…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.