برشی از کتاب:
فردای آن روز بچهها زودتر آمدند و مشغول تزیین کلاس شدند. برف شادی و فشفشه و کیک آورده بودند. هدیههایشان روی میز معلم چیده شده بود. کپل مشقهای برادرش را با زحمت نوشته بود و گردوهای خودش و برادرش را با پنیر تازه آورده بود برای معلم. او برای اولین بار در زندگیاش، صبحانه، نان خالی خورده بود. خودش را سرزنش کرده بود تا رسیده بود به مدرسه. بچههای دیگر هم هدیه آورده بودند. گلموش، یک کیف نارنجی با گیره طلایی آورده بود؛ روی آن، گلبرگهای زرد دوخته شده بود. این کیف، هدیهی ماهها درسخواندن و ممتاز شدنش بود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.