مژده گل: داستانهایی از زندگی امام حسن(علیهالسلام)
مجموعه کتاب داستانی «مژده گل» در بردارنده داستانهای کوتاهی از چهارده معصوم (علیهم السلام) برای گروه سنی کودک و نوجوان است که به قلم محمود پور وهاب و مجید ملا محمدی به تازگی به چاپ رسیده است.
این کتاب کودکان و نوجوانان را با زندگی امام حسن (علیه السلام) در غالب داستان آشنا می سازد.
برشی از کتاب:
اسب ها به سرعت می آمدند و پشت سرشان گرد و غبار زیادی به هوا می دادند. نمیدانم چه شده بود. خوب که نگاهشان کردم، هر سه تا سوارشان را شناختم. اسب های جوان های قبیله ی خودمان بودند. دوباره دستم را سایبانِ چشم هایم کردم و به پشت سرشان خوب خیره شدم. کسی به دنبالشان نبود. یعنی آ نها از دستِ هیچ دشمنی فرار نمی کردند؛ پس چرا آن قدر به سرعت می آمدند و به نخلستان ما نزدیک می شدند؟ من بالای درختِ پرشاخ و برگ توت بودم. داشتم سبدم را از توتهای درشت و شیرین پُر می کردم. گفتم: «همین بالا می مانم تا از راه برسند. ببینم آنها از باغ ما چه میخواهند! »
اسب ها وارد باغ ما شدند و به نزدیکی کلبه ی مان رسیدند. بعد ایستادند و پوزه های شان را به هوا دادند. از بالای درخت پایین نیامدم، فقط با دقت نگاهشان کردم. هر سه تای شان را میشناختم. جوانهای هم سن وسالِ هم قبیلهای ام بودند. در لابه لای شاخه ها پنهان ماندم و صبر کردم ببینم آنها چه میکنند. شُعیب که هیکل گردی داشت، از اسبش پایین پرید و صدایم زد: «آهای مشکور! مشکور کجایی؟ » بقیه هم با همان صدای بلند صدایم زدند؛ اما با خودم گفتم: «باز هم صبر می کنم ببینم آنها با آن عجله و شتاب، دنبال چه چیزی هستند.» شعیب گفت: «نه خودش هست، نه پدرش! »
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.