برشی از کتاب:
هر سه با هم و هم زمان، جوری که انگار روی این هماهنگی کار کرده بودند، با صدای بلند گفتند: -میخوای چی بگیری؟ -کارت هواداری پرسپولیس سینا هم که هوادار پرسپولیس بود، ابروهای پرپشتش را گره کرده و با چشمانی که برق میزدند پرسید: -کارت هواداری پرسپولیس دیگه چیه؟ یقهام را صاف کردم. از جایم بلند شدم و روی میز نیمکت پشت سری نشستم. جوری که انگار میخواهم در تلویزیون اخبار بگویم، سرم را بالا گرفتم و به روبه رو خیره شدم.
صدایم را بم کردم. -از اونجایی که میدونم شما اهل دیدن شبکه ورزش نیستین، تقریبا مطمئن بودم که این خبر دست اول رو از دست دادین. در نتیجه، این متن سخنرانی رو براتون آماده کردم عباس و مهران میخندیدند. سینا که انگار خیلی عجله داشت بفهمد موضوع چیست، از جایش بلند شد و با دستش به پشت گردنم زد و شانهام را گرفت و سعی کرد من را پایین بیاورد. من هم چون سرم را خم کرده بودم و تعادل نداشتم، تلپ روی نیمکت افتادم. صدای خندهی مهران و عباس بلندتر شد.
سینا هم با حالت خنده گفت: – مسخرهبازی رو تموم کن، بگو ببینیم چی شده حالت جدی به خودم گرفتم. وقت زیادی نمانده بود تا زنگ تفریح تمام شود. – تیم پرسپولیس میخواد به هواداران خاصش کارت هواداری بده. یه تعداد محدود از این کارتها هست؛ ولی هرکسی این کارت رو داشته باشه در واقع شاخ هواداران میشه لبخند زدم. – میخوام هرطور شده بدستش بیارم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.