برشی از کتاب ناتا:
برای خرید به بازار رفته بودم که باشنیدن صدایی دلنشین پاهایم سُست شد. عربی را به خوبی میفهمیدم؛ ولی این کلام شبیه کلمات مردم شهر نبود. انگار به قلبم نفوذ میکرد. به غلام همراهم اشاره کردم بایستد، او هم مشتاق شنیدن بود. زیرسایبان دُکانی ایستادم. جوانی بلند قامت، خوشچهره و خوشصدا این کلمات را میخواند. مسحور کلماتش شدم و اشک از چشمانم سرازیر شد. جوانان زیادی گرداگرد او ایستاده بودند. بعداز خواندن آیات با صدای دلنشینش گفت: «خدا ما را خَلق کرده است که او را بپرستیم و عبادت کنیم. دست از دزدی و فحشا برداریم. زنان وکودکان را محترم بشماریم. به سالخوردگان احترام بگذاریم و به تُهیدستان کمک کنیم»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.