برشی از کتاب توسلات خاندان سید الشهدا:
مسلم بن عقیل (ع): در مقاتل مینویسند بعد از نبرد با کوفیان و هنگامی که او را دستگیر کرده و به دارالعماره میبرند سه وصیت میکند از جمله درخواست میکند که به امام حسین (ع) نامه بنویسند و از او بخواهند به کوفه نیاید.
عبدالله بن الحسن (ع): امام حسین(ع) از مرکب به زمین افتاد. همانجا که اطرافش را گرفته بودند، یک وقت دید طفلی از خیمهها بیرون آمده و دارد میدود. حضرت او را شناخت. چرا نشناسد؟ در حالی که در دامن حسین(ع) بزرگ شده است. تا چشمش به او افتاد، صدای حسین(ع) بلند شد: «یَا أُختَاهُ إِحبِسِیهِ»؛ خواهرم! او را نگه دار؛ نگذار بیاید. زینب (س) از خیمه دوید که او را بگیرد. گفت: «وَ اللَّه لَا أُفَارِقُ عَمِّی»؛ به خدا قسم از عمویم جدا نمی شوم!
قاسم بن الحسن (ع): امام حسین (ع) رو می کند به قاسم (ع) و می فرماید: بله تو در بین مردهایی هستی که شهید می شوند، امّا بعد از اینکه مبتلا به یک بلای عظیم می شوی! راوی میگوید روز عاشورا وقتی قاسم به میدان آمد عمرسعدأزدی کنار من ایستاده بود. تا چشمش به او افتاد، گفت: به خدا قسم من می روم و کار او را تمام می کنم. می نویسد: «فَمَا وَلّی»؛ یعنی قاسم (ع) رویش را برنگردانده بود که: «حتّی ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیْفِ»؛ با شمشیر به فرق قاسم (ع) زد. «فَوَقَعَ الْغُلامُ بِوَجْهِهِ عَلَی الْاَرْضِ»؛ قاسم (ع) از مرکب به زمین آمد؛ «فَنَادی یا عَمَّاه!»؛ عمو را صدا کرد!
علی اصغر (ع): یکی از شفعای بزرگ در قیامت، یک انسان در ظاهر بسیار کوچک است. آن گاه که حسین (ع) وارد صحرای محشر می شود، طفل شیرخواره را روی دست می گیرد. این طفل، بزرگترین شفیع است. علی اصغر (ع) باب الحوائج است.
علی اکبر(ع): از آنچه که دربارۀ علی اکبر (ع) وارد شده، این طور استفاده میکنیم که اگر او زنده می ماند، در جایگاه یکی از معصومین(ع) قرار می گرفت. حتّی در زیارت علی اکبر (ع) دارد: «السّلام عَلَیک یا وَلِیّ الله وَ ابنَ وَلِیّه». از این به دست می آید که اگر علی اکبر (ع) در روز عاشورا شهید نمیشد، امامِ بعد از حسین (ع) بود. جملات خود حسین (ع) گواه این مطلب است.
عبّاس (ع): در مقاتل مینویسند یاد تشنگی برادر افتاد. من با خودم فکر میکردم که چطور این را میگویند؟ آخر این یک امر درونی است. آن ها چطوری فهمیدند که یاد تشنگی حسین (ع) افتاد و آب را روی آب ریخت و از آن نخورد. ابومخنف مطلبی را نقل میکند که گویای این است. میگوید: دیدند وقتی حضرت مشک را پر از آب کرد و از شریعه بیرون آمد، دارد جملاتی را بلند بلند میگوید. دیدند خطاب به خودش میگوید: ای عبّاس (ع)! -حالا همه دارند میشنوند- ای عبّاس! تو میخواهی بعد از حسین (ع) زنده بمانی! زندگی بعد از حسین (ع) خواری است. تو میخواهی آب بخوری و حسین (ع) تشنه بماند! هیهات، هیهات که عبّاس (ع) آب سرد گوارا و حسین (ع) شربت مرگ را بنوشد.
امام حسین (ع): در مقاتل مینویسند: وقتی حسین (ع) به زمین آمده بود، در آن لحظات آخر، مرکب حسین(ع) دور حضرت میگشت و به دشمن حمله میکرد. ببینید این حیوان چه بود و آن بدتر از حیوان ها چه بودند؟ عمرسعد دید عدّهای آمدند مرکب را دوره کردند. گفت: رهایش کنید ببینم چهکار میخواهد بکند. یک وقت دیدند سرش را جلو بُرد و کاکلش را به خون حسین (ع) آغشته کرد. مرکب به سوی خیام حرم میرود. صیحه میکشد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.