برشی از کتاب زینت دوش نبی:
یکی از دربانها با دیدن من، فریاد زد:
-فرستاده جناب قیصر روم وارد میشود. وارد شدم. تالار کاخ یزید را آذین بسته بودند و باشکوهتر از قبل مینمود. خود یزید هم، لباسی قرمز به تن کرده بود و جام شراب به دست، دعوتم کرد تا کنارش بر تخت سلطنت بنشینم و گفت:
-بیا که خوش وقتی آمدی. من شادم و میخواهم در شادیام شریک شوی.
رفتم و بر تخت نشستم. در آن حال، سری را در تشتی آوردند و جلوی ما گذاشتند. پرسیدم: -این، سرِ کیست؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.