برشی از کتاب زندگی فردی ناشناخته:
روز اول امتحان کتبی با آقای آمرتضی حائری جلوی طلاب در صف اول نزدیک حجره ای که هیئت ممتحنه در آن بودند، رو به قبله نشسته بودیم و منتظر طرح سوال و شروع امتحان. آقای ذوالمجدین و درخشان از حجره بیرون آمدند، اوراق سوالات دستشان بود. به آن ها سلام کردیم. گفتند: آقایان خیلی مغرورند که جلو نشسته اند. عرض کردیم رو به قبله نشسته ایم. خواند: «فاینما تولو فثم وجه الله». ما هم جواب دادیم: «فاینما تکونوا فولوا وجوهکم شطر المسجد الحرام». آقای درخشان به آقای ذوالمجدین گفت: این ها طلبه اند با آن ها بحث نکن.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.