برشی از کتاب الو کاخ سفید:
هامیلتون می دانست کاخ سفید بزودی عکس العمل نشان خواهد داد. اما چه؟! لحظه ای نگران سربلند کرده و نگاهش را به آسمان ابری واشنگتن دوخت. بعد زیرلبی زمزمه کرد:
آیا ایران به ویتنام کارتر تبدیل خواهد شد؟
ساعتی تا ظهر مانده بود. هامیلتون مشغول خواندن بیانیهٔ نامزدهای احتمالی ریاستجمهوری بود. اوضاع تهران آنقدرها داغ بود و شده بود سرتیتر خبرهای صفحات اول و دوم که دیگر خبرهای انتخاباتی زیر سایهٔ آنها مهجور مانده بود. اما مهمترین خبری که آن روز حسابی دمغش کرده، خبر شکست مأموریت رمزی کلارک و میلر بود، آنهم درست قبل از آنکه آغاز بشود. سران ایران پیشاپیش اعلام کرده بودند آن دو را نمیپذیرند. در صفحهٔ اول روزنامهٔ نیویورکتایمز با تیتر بزرگی از قول یکی از اشغالکنندگان سفارت گفته شده بود:
روح خدا هرگز این دو نمایندهٔ شیطان را نخواهد پذیرفت.
کارتر هم به نمایندگان اعزامیاش دستور داده بود تا مدتی را در ترکیه بمانند، لابد ته دلش امیدی موج میزد.
با تقهای که به در خورد هامیلتون چشم از روزنامهٔ مقابلش گرفت. در اتاق با مکثی کوتاه باز شد. الکس یکی از کارکنان بخش حقوقی کاخ بود که با برگهای در دست وارد اتاق شد و مستقیم بهطرف میز هامیلتون آمد. او برگه را روی میز گذاشت و گفت:
– آقای جوردن این نامهایه که در آن طرفداران خمینی تقاضای تظاهرات در اطراف کاخ سفید را کردهاند.
هامیلتون متن نامه را یک بار از نظر گذراند. این قبیل تقاضاها در طول مسئولیتش معمول و طبیعی بود. گروههای مختلفی معمولاً خواستار تظاهرات در مقابل کاخ میشدند. بیشتر هم از برای اتخاذ تدابیر امنیتی به هامیلتون اطلاع میدادند. اما او بالعکس روزهای پیشین نتوانست این نامه را امضا کند. تقاضای تظاهرات طرفداران خمینی از آن دست تقاضاها نبود که فوراً امضایش کند. لحظهای منظرهٔ تظاهرات آمریکاییها مقابل سفارت ایران از ذهنش گذشت. نگران بود. با صدای الکس به خودش آمد.
– امضا نمیکنید قربان؟
– نه.
هامیلتون آن «نه» را آنقدر جدی و مصمم گفت که الکس از شنیدنش جا خورد. پس بیآنکه حرف دیگری بزند اجازهای گرفت و بهطرف در اتاق رفت. هامیلتون خودش هم تعجب کرده بود. اولین باری بود بود که چنین تصمیمی میگرفت. نگران بود آمریکاییهای خشمگین از گروگانگیری به مقابله با طرفداران خمینی برخاسته و درگیر بشوند. بلافاصله گوشی تلفن را برداشت و به دفتر رئیسجمهوری تلفن کرد. این تصمیمی نبود که او بهتنهایی بگیرد. باید نظر پرزیدنت کارتر را هم جویا میشد. گرچه گفتوگوی او با رئیسجمهور طولی نکشید. کارتر در جملهای کوتاه فقط گفت: «من تصمیمت را تأیید میکنم.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.