برشی از کتاب :
عملیات محرم، در منطقه زبیدات، عراق پاتک سنگینی زد.
گردان تلفات سنگینی داد.
علی رفت تا سری به خط بزند.
وضعیت وخیم بود.
آقا مهدی زین الدین باهاش تماس گرفت.
گفت «علی! نیروهات رو بردار و برو فلان جا و چنین و چنان کن!» علی خنده تلخی کرد.
به فرمانده گفت «آقا مهدی! خیال میکنی اینجا چقدر نیرو هست؟ خودم هستم و خودم؛ یا بهتره بگی علی مونده و حوضش!»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.